یادداشت نرجس درزاده

نرجس درزاده

نرجس درزاده

3 روز پیش

        .
باید چیزی می گفتم از او ، حتی اگر تصوری شاعرانه بود . از انگشتانش گفتم و از شعاع های خورشید و افق صبح . 
خیره نگاه کرد ، فکر کردم نفهمیده و دوباره باید گفت ، تکرار کردم ، خندید ، قهقهه زد و گفت : تو داری شعر می گویی .
.
و گفت : از برلین که می آمدیم ، از اسپار پرسیدم ، ایران چطور جائسیت ؟ و  اسپار گفت ،
جایی است پر از گنبدهای آبی و مردان شاعر .....
.
یک کتاب بی نهایت زیبا .....
.
ممنون آقای  " ابوتراب خسروی "
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.