یادداشت Alemeh Afzali
دیروز
این داستان از دل جامعهای استبدادی روایت میشود؛ شهری که با میلههای آهنی احاطه شده و بیشتر شبیه زندان است تا خانهای برای زندگی. مردم این شهر مثل زندانیانی هستند که تنها کار میکنند و فرمان میبرند، بیآنکه اختیار یا آزادیای در سرنوشت خود داشته باشند. در میان این تاریکی، شخصیتی را میبینیم که رویای رفتن از این شهر و یافتن آزادی را در سر میپرورد، اما در نقطهای، او تصمیم میگیرد خودش را قربانی کند تا سهم آزادی را برای افراد بیشتری از این شهر به ارمغان بیاورد. با این حال، پایان داستان ممکن است تصویری متفاوت و حتی تلختر پیش چشممان بگذارد؛ شاید تصویری که ما را وادار کند دوباره به معنای چشیدن طعم آزادی در یک حکومت از نو بیندیشیم. پ.ن: این کتاب را در روزهای جنگ ایران و اسراییل خواندم.
(0/1000)
نظرات
22 ساعت پیش
اتفاقا منم تو روزهای جنگ به کتاب های نخوندم سری زدم، یکی از گزینه های روی میز همین کتاب بود، ولی من به دامن رومن رولان پناه بردم و روایت های جنگ و صلح و دوستی و دشمنی در خلال جنگ جهانی امیدوارم لذت برده باشین 🙏🏻🤲🏻
1
1
Alemeh Afzali
20 ساعت پیش
1