یادداشت پرنیان صادقی

        *من از جنگ یاد گرفتم خونی هم که ریخته نمی‌شود به اندازه خونی که ریخته می‌شود هدر می‌رود*

همیشه از خواندن داستانهایی با موضوع جنگ لذت میبرم ، این کتاب و توصیفات زیبایش نیز در خاطرم ماندگار شد...

"خون دیگران" با ۲ خط داستانی در هم تنیده
یک بخش ماجرای عاشقانه‌ی ژان و هلن و بخشی دیگر جنگ و  تحولات سیاسی با درون مایه فلسفی
همراه شخصیتهایی میشویم که به مرور شاهد بزرگ شدن و آبدیده شدنشان هستیم.

ابتدای داستان ...هلن، دختری ساده ، پر شور و کمی عجول که جسارت انجام هر کاری را دارد و برای رسیدن به خواسته اش از هیچ کاری دریغ نمیکند و معتقد است کسی نمیتواند جای او تصمیم بگیرد 
ژان، شخصیتی دست به عصا در داستان! کسی که مدام در نشخوارهای فکری خود درگیر است و جرات لازم برای اقدام ندارد . نه از سر ترس و تردید بلکه از شدت حس مسئولیت پذیری در برابر آنچه انجام میدهد و تاثیری که بر اطرافیان و آینده شان میگذارد.
با توصیفات و شخصیت پردازیهای عالی نویسنده هر دو را دوست داشتم و غم و دردشان را درک میکردم. اما باز هلن برایم قوی تر بود چرا که شهامت داشت حرف دلش را، چه خوب چه بد ، صادقانه به زبان آورد و پای خواسته ‌ها و آرزوهایش بماند.اگر چه رفتارهای ژان را نیز دلیلی بر ضعفی درونی میدانم نه بد ذات بودنش .

این دو شخصیت در داستان کنار هم پوست انداختن ، رشد کردن و پخته تر شدند. سرانجام ژان از لاک احتیاط خود بیرون آمد و فهمید اگرچه آدمی از قبل نمی‌داند چه پیش خواهد آمد و یا درست و غلط کدام است، اما مهم اقدام است. اینکه در راه هدفی قدم بردارد . 

و اما هلن!  این دختر پر شور تبدیل به زنی جسور شد که در راه خواسته اش بجنگد اما بسیار پخته‌تر و قوی تر از قبل. اگر چه در ظاهر شخصیتی عجول و پر شتاب داشت اما به نظرم در دورنش آنقدر به صلح رسیده بود که بابت آنچه در فکر داشت لحظه‌ای درنگ نکند. خود گویی های او با خودش نیز نشان از قدرت پذیرش و پختگی او بود در برابر غم عشقی که بر دلش سنگینی میکرد. او نیز سرانجام لاکش را شکست و برای کسی و هدفی زندگی کرد.

در این داستان شخصیتهای زن به نوعی پر رنگ بودند و شخصیتهایی منفعل نداشتند . هر یک به نحوی قدم در راه سرنوشت خود گذاشتند و برای آن تلاش کردند از مادلن گرفته که برای زندگی اش دست به تصمیمی خطرناک زد ،از دنیس که توانست برای مدتی همسرش را ترک کند و با روحیه ای بهتر به زندگی برگردد، و چه هلن که در راه رسیدن به خواسته هایش تماما جنگید و تلاش کرد و پس از به بن بست رسیدن مسیر دیگری پیش گرفت...

و اما درون مایه‌ی فلسفی داستان:

جمله ای ست که می‌گوید" فقط کسانی که کاری انجام نمی‌دهند اشتباه نمی کنند "، اما این داستان روی دیگر آن را نیز نشان مان داد!
تا به حال فکر کردید انجام دادن یا ندادن کاری چقدر روی اطرافیان‌ ما تاثیر دارد؟
آیا همیشه از " کاری انجام دادن"  فقط ممکن است خطایی سر بزند؟! 
آیا" کاری نکردن" هم خود خطایی دیگر نیست؟!

این همان تاثیر رفتار ما بر دیگران است.
"خون دیگران" سعی بر آن داشت تا مسئولیت پذیری را به ما گوشزد کند .اینکه ما در برابر همه مسئولیم و هر گونه تصمیم ما ، چه اقدام و یا سر باز زدن از کاری، بر دیگران و سرنوشت شان تاثیر گذار است

*ما در برابر همه کس مسئولیم*
      
1.1k

34

(0/1000)

نظرات

با تعریفتون از این کتاب  تصمیم گرفتم بخونمش اما تونستم  نسخه دیگش از "نشر جامی "پیدا کنم،
امیدوارم ترجمه اش باعث نشه سر به بیابون بذارم 🥲
3

1

از خوندش پشیمون نمیشید اما با ترجمه لی‌لا سازگار بخونید، من اول با ترجمه نشر جامی خوندم بعد از ۲ فصل خوندن و گیج شدن رفتم این ترجمه رو خریدم 

0

پس برای خوندنش باید فعلا صبر کنم که بتونم این ترجمه رو پیدا کنم..🥲
ممنون که راهنمایم کردید🙏
@Parnians 

1

خواهش میکنم عزیزم🌸🌸
@khavari707 

0

یاد این حکایت قدیمی افتادم  «آش کشکه خالته بخوری پاته نخوری پاته» کلا ادم در انجام هرکاری باید واکنش دیگران  و عواقب اش رو هم در نظر داشته باشه
1

1

واقعا هم مصداق صحبت شماست👌و البته ترسناک! 

0