یادداشت dream.m

dream.m

dream.m

1404/4/22

        وقتی این کتاب رو باز کردم، با اولین صفحاتش یاد سی‌سی افتادم. نه با دیدن دریا یا ساحل یا حتی یه بچه کنجکاو باهوش؛ بلکه با دیدن خرچنگ.
 آخه سی‌سی یه جعبه داشت که توش رو پر کرده بود از صدف و مرجان و سنگ‌های ساحلی از جاهای مختلف ، و توی همون جعبه یه خرچنگ و یه ستاره دریایی هم داشت که از کیش آورده بود. با اینکه سی‌سی اون یادگاری هارو خیلی دوستشون داشت اما هم زمان به شدت ازش می‌ترسید و بخاطر همینم هیچوقت اون جعبه رو توی اتاقش نگه نداشت و لمس‌شون نمیکرد؛ به کسی هم اجازه نمی‌داد بهشون دست بزنه یا حتی یه گوش‌ماهی کوچولو رو برداره، و فقط از داشتن‌شون لذت میبرد و کیف می‌کرد. 
الان اون جعبه رو من نگه میدارم. گاهی درش رو باز میکنم و دونه دونه صدف ها و سنگ هارو درمیارم و لمس میکنم و بعد دوباره همرو برمیگردونم سرجاش.  لمس کردن چیزی که زمانی عزیزترین آدم زندگیم با دقت و وسواس انتخابش کرده و براش عزیز بوده حس خیلی عجیبیه. واقعا خیلی عجیبه که اشیا باقی می‌مونن، سالها و قرن ها، اما آدمایی که به اون اشیا پیوند خورده بودن، نه. الان این گنج دریایی، این خاطره، تکه‌ای از عاطفه مشترک من و خواهرمه؛ و تمام بچه‌هایی که قبل از ما اونها رو لمس کردن. کی میدونه نفر بعدی که این جعبه رو نگه میداره کیه و چه احساسی رو با لمس کردنش تجربه میکنه؟ بهرحال اگه حتی اون آدم هیچ احساسی هم به این جعبه نداشته باشه اما همچنان وارث یک عاطفه جمعی مشترکه .
.........................
Flotsam 
یعنی چیزهایی که بعد از غرق شدن یه کشتی، روی آب شناور می‌مونن؛ وسایلی که انگار از دل گذشته اومدن بیرون تا یه داستان تعریف کنن. توی این کتاب، اون چیز یه دوربین قدیمیه که از دریا بیرون میاد و زندگی یه پسربچه رو برای لحظاتی به دنیایی شگفت‌انگیز وصل می‌کنه. عمیق‌ترین و احساسی‌ترین لحظه‌ کتاب، همون جاییه که پسرک فیلم دوربین رو ظاهر می‌کنه. بین عکس‌ها، به عکسی می‌رسه که توش یه بچه، عکس یه بچه‌ دیگه رو گرفته دستش... و اون یکی هم همین‌طور... و همین‌طور تا سال ۱۸۰۰ و یک پسربچه که کسی ازش عکس گرفته.
به این نوع تصویر mise en abyme گفته میشه که در ظاهر یه بازی تصویریه، اما اگه دقت کنی، یه جور حس اتصال و تداوم انسانی رو توی این زنجیره تصاویری می‌بینی. این بچه‌ها از زمان‌ها و مکان‌های مختلف هستن، اما انگار همه‌شون یه پیوند نامرئی دارن. هرکدوم دقیقا همین دوربین رو پیدا کردن، به دنیای سورئال و عجیب زیر دریا نگاه کردن، یه عکس گرفتن و فرستادنش برای بعدی.
اون لحظه‌ای که بچه‌ توی کتاب عکس‌ها رو نگاه می‌کنه، انگار داره به خاطره‌های کسایی نگاه می‌کنه که هرگز ندیده‌شون، ولی یه جور عاطفه‌ مشترک بین‌شون هست که بوسیله همون، می‌تونه حسشون کنه، بهشون اهمیت بده، و حتی دوست‌شون داشته باشه.
این حس خیلی شبیه وقتیه که آلبوم قدیمی خانواده‌تو ورق می‌زنی. آدم‌هایی که شاید دیگه نیستن، اما عکسشون هست؛ نگاهشون هست. یه نوع غریبی از دلتنگی و آرامش همزمان. اونجاست که متوجه می‌شی حتی وقتی چیزی از بین رفته، هنوز ردش مونده. هنوز می‌شه دیدش، حسش کرد، و ادامه‌ش داد.
و حالا نوبت توعه...
در پایان، وقتی پسر داستان تصمیم می‌گیره از خودش عکس بگیره و دوربین رو دوباره به دریا برگردونه، اون لحظه یه جور تعهد نانوشته رو بعهده میگیره که میگه:
"من هم بخشی از این زنجیره‌ام. من هم داستانی برای گفتن دارم."
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.