یادداشت مائده سمیعی

"چسبناک مث
        "چسبناک مثل سیاهی شب"
کتاب «سیاهی چسبناک شب» اولین کاری بود که از محمود حسینی‌زاد خوندم؛ نویسنده‌ای که بیشتر با «بیست زخم کاری» شناخته می‌شه، همون رمانی که سریال «زخم کاری» بر اساسش ساخته شد. منم از همون‌جا اسمش به گوشم خورد و بعد توی اینستاگرام دنبالش کردم. آدمی خاکی و دوست‌داشتنی به نظر میاد و همین باعث شد وسوسه بشم سراغ نوشته‌های دیگه‌ش برم.

این کتاب هشت داستان کوتاه داره. راستش با همه‌ی داستان‌ها ارتباط نگرفتم؛ چهارتاش خیلی نزدیکم شدن، چهارتاش کمتر. اما همون چند داستان کافی بودن که از اول تا آخر منو درگیر کنن و اثرشون هنوز باهامه. قلم حسینی‌زاد روان و گیراست، فقط گاهی درست وقتی فکر می‌کنی قصه یا شخصیت قراره جلوتر بره، ناگهان ناتمام می‌مونه و تو رو با یه جور سردرگمی رها می‌کنه.

از بین داستان‌ها، «کافه‌ تریا» با فضای کمی جنایی، «گریه می‌کرد» با لحظاتی پرکشش و پر از دل‌نگرونیِ غریبه‌ای برای غریبه‌ی دیگه، «آن وقت» درباره‌ی عواقب برملا شدن یه راز سر به مهر در یک رابطه‌ی عاطفی، و «هرم یادها» که روایت تصمیم به مهاجرت یک زوج است و در میانه‌ی راه یکی از آن‌ها از رفتن منصرف می‌شود… این چهار داستان بیشتر از بقیه با من موندن.

برای من «سیاهی چسبناک شب» شروع خوبی بود برای آشنایی بیشتر با دنیای داستان‌های کوتاه حسینی‌زاد؛ شروعی نه کامل و تمام‌عیار، اما اثرگذار.
      
16

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.