یادداشت بابک قائدنیا
4 روز پیش

یکی از کتابهایی بود که خیلی مرا به تفکر واداشت به خصوص اینکه همین چند هفته پیش کتاب، مرگ کسب و کار من است، از روبر مرل را به پایان رساندم. در زمان خواندن این کتاب، سایهای از کتاب آدمخواران، اثر ژان تولی و همچنین کتاب آیشمن در اورشلیم، از هانا آرنت، را نیز در پسزمینه ذهنم احساس میکردم. ✍️ در نقد این کتاب عنوان میشود که این اثر از مهمترین و اثرگذارترین متون قرن بیستم در مورد شوروی است و هم ارزش ادبی و هم ارزش تاریخی برای آن لحاظ میشود. شاید به این دلیل که حاصل سالها تجربه بیواسطه و مستقیم نویسنده، در اردوگاههای کار اجباری شوروی و گزارشی از کشتار صدها زندانی سیاسی است. 👍 همانطور که سولژنیتسین در مصاحبههای خود ادعا کرده است، برخلاف سایر مورخان، او روایت خود را بر اساس تجربه زیسته خود و سایر زندانیان و همچنین از دهها نامه، خاطره، و گفتوگوی مستقیم با بازماندگان، بیان کرده است، به عبارتی کتاب بیشتر از آن که یک تاریخنگاری آکادمیک باشد، نوعی تاریخنگاری بر اساس مشاهدات شاهد عینی است که بر جذابیت این اثر برای من افزود. البته به همین دلیل در برخی از نقدها خواندم که، برخی از مورخان معتقدند، نویسنده در بیان وسعت و شدت سرکوبها و شکنجهها، مبالغه کرده است. 👎 دقیقا به دلیل همین دلایل، کتاب شبیه به یک کولاژ یا مجموعه نه چندان منسجم به نظر میآید، بخشهایی تاریخی و تحلیلی هستند و گاه داستانی و حتی شاعرانه. افزون بر این، شخصیتهای توصیف شده برای زندانیان، نه به شکل فردی و دارای ظرافتهای روانشناختی، بلکه بیشتر به عنوان، شاهدان جمعی، تصویر شده بود و به من احساسی مثل خواندن داستانهای حماسی و یا روایتهایی از تجربهها و خاطرات ناشی از مصیبتهای ملی ، القا میکرد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.