یادداشت نرجس درزاده

نرجس درزاده

نرجس درزاده

6 روز پیش

        چه می توانم بگویم؟ که مثلا اینجا خانه ی من است؟ نه،من خانه ای ندارم،سقفی نمانده است.دیوار و سقف خانه من همین هاست که می نویسم، همین طرز نوشتن از راست به چپ است،در این انحنای نون است که می نشینم.سپر من از همه بلایا سرکش ک یا گ است.

.
.
.
صندلی ها می گویند از سنگینی یا سبکی می فهمند که هرکس چقدر تاریک است.گفته اند وقتی آمد و نشست تلخ بود. تلخی را از صدای فنر ها فهمیده بود. ما تلخ نمی شویم.تلخی آدم را ما از دستی که بر دسته صندلی می گذارد می فهمیم و با تلخی های گذشته که هست که پاسخ می دهیم و تلخترش می کنیم. او چنان پر بود که تلخی های کهنه را پس می زد،مثل ابر که می گویند پر است از آب، سرریز می شود.کبریت که کشید،دریچه شعله روشن شد.
.
خانه روشنان
هوشنگ گلشیری
.
.
صدایش حجم نداشت.نمی شنیدم،بلکه می فهمیدم، مثل وقتی که با خودمان چیزی می گوییم.
.
.
انگار که پشت حجم هوا هیچ نیست.هیچ وقت نمی شود حدس زد که صبح از کجا پیدایش می شود.وقتی هم این طرف یا آن طرف افق روشن می شود فقط یک خط پهن است مثل یخ،به رنگ یخ.
.
.
بانویی و آنه و من
هوشنگ گلشیری
.
.
در تاریکی نمی بینیم ما که کی روشن است و کی تاریک تاریک.
.
.
.
نیمه تاریک ماه 
هوشنگ گلشیری
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.