یادداشت سعید بیگی
5 روز پیش
نثر کتاب زیبا، روان و خواندنی است و خواندن نمایشنامه با این نثر خوب، بسیار لذتبخش است. داستان «آندروماک» همسر «هکتور»، فرزند «پریام» شاه تروا است که در جنگ تروا اسیر دست یونانیان میشود و به عنوان غنیمت و هدیه، به «نئوپتولموس» فرزند «آشیل» (همان آخیلوس) پیشکش میشود و او «آندروماک» را به خانه میآورد و او برایش پسری میزاید به نام «مولوسوس»... . قصه شنیدنی و خواندنی و زیبا بود و در بین متن، جملات و عبارات حکیمانه و جالب بسیاری بود که به درد بریدۀ کتاب میخورد. من از خواندن این نمایشنامه بسیار لذت بردم و به نظرم یکی از قشنگترین داستانها و نمایشنامههای اوریپید بود. در مجموع قصۀ خوبی داشت، زیرا هم حوادث و رویدادهای پیش آمده، در عین پراکندگی جالبند و هم در طول این نمایشنامۀ کوتاه، به تمام بخشهای قصۀ حمله به تروا و تمام شخصیتهایی که از آنها ماجراهایی خواندهایم، اشاراتی میشود و در واقع یک بار تمام ماجراهایی را که خواندهایم، مرور میکنیم. و در پایانِ ماجرا؛ وقتی داستان به اوج خود رسیده و مشخص نیست که این غم بزرگ چه بر سر پادشاه پیر خواهد آورد، ناگهان یک الهه ـ تِتیس ـ سوار بر ابرها (جرّاثقال) سر میرسد و به عنوان مامور مخصوص حاکم بزرگ «زئوس»، تکلیف هر کسی را روشن کرده و همه چیز را به خیر و خوشی ختم مینماید و جالب اینکه مثل همیشه، همه قضاوت و نظر وی را با آغوش باز میپذیرند و هیچ اعتراضی هم نمیکنند، چون آن را بهترین کار میدانند. البته در بیشتر این موارد، خدایان به دلیل آسیبهایی که آدمیانِ درگیرِ ماجرا دیدهاند، یک هدیه یا پیشکش ارزشمند به آنان که بیشتر آزار و اذیت را تجربه کردهاند، میدهند تا زحمات و دردسرها و رنجهایشان تلافی شود و رضایت بدهند که از این خدایان، به خدای خدایان شکایت نکنند و سرنوشتشان را بپذیرند. نکتۀ جالبی که تا مدتها در ذهن انسان باقی میماند؛ حماقت فرمانروایی چون منلائوس در حمایت بدون فکر از درخواست شرمآور و از روی حسادت دخترش، هرمیون است که او را به کشتن زنی اسیر و پسر نوباوهاش وامیدارد. نکتۀ بسیار جالب دیگر، بهروز و زندهبودن ماجراهایی است که در نمایش روی میدهد و انسان تصور میکند که این رویدادها همین امروز رخ دادهاند و این هنر اوریپید است که به نظرم قرنها از زمان خودش جلوتر بوده است.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.