یادداشت نوید نظری
8 ساعت پیش

از کجا میدانید دیوانه نیستید؟ چه کسی گفته ما عاقلیم و آنهایی که در غل و زنجیر کردهایم مجنوناند؟ آیا چیزی جز یک قرارداد اجتماعی و قدرت اکثریت این تقسیم را منطقی کرده است؟ کتاب تاریخ جنون میشل فوکو، تنها بررسی تاریخی یک اختلال روانی نیست؛ بلکه کاوشی در تاریخ سرکوب و نظمبخشی به غیرعادیهاست. فوکو در این اثر، نهفقط به سرگذشت بیماران روانی، بلکه به سازوکارهایی میپردازد که طی قرون، "جنون" را از یک شگفتی و موهبتی الهی به یک وسوسه شیطانی، سپس نشانهی بیماری و نهایتاً جرم اجتماعی تبدیل کردند. در این بررسی موشکافانه، جنون گاهی التقاط اخلاط و گاهی مرضی روحی و گاهی جرمی برای برهم زدن جامعه قلمداد شده است. او با نگاهی تاریخی-انتقادی، نشان میدهد که چگونه جنون در قرون وسطی نه تنها ننگ نبود، بلکه گاهی نشانهای از قداست یا شهود فراتر از عقل معمول تلقی میشد. دلقکها، دیوانگان مقدس، و مجانین عاشق – همه در فرهنگ، هنر و عرفان جایگاه داشتند. اما با ورود به عصر روشنگری، دگرگونی عظیمی رخ داد؛ دیوانگان به حاشیه رانده شدند و درون دیوارهای تیمارستانها محبوس گشتند؛ نه برای درمان، بلکه برای نظم اجتماعی. 📌 فوکو با رد تاریخنگاری پزشکی کلاسیک، نشان میدهد که پزشکی، ابزار اصلی سیاست در انقیاد دیوانگان شد. از مالیخولیای شاعرانه گرفته تا مالیای خطرناک اجتماعی، همگی بهتدریج به پروندههایی در نظام پزشکی-حقوقی سپرده شدند. درمان سنتی جای خود را به حبس، مراقبت اجباری، و نهایتاً دارو و شوکدرمانی داد. در این روند، مرز میان «بیمار» و «بزهکار» مبهم شد. جنون، بهجای آنکه فهمیده شود، کنترل شد. فوکو از این زاویه، دیوانه را نه تنها بیمار، بلکه قربانی سازوکار قدرت معرفی میکند؛ قدرتی که در لوای مراقبت، بهدنبال انضباط، کنترل و حذف تفاوتهاست. ابتدا جامعه از اینکه مجانین را کنار بزهکاران زندانی میکرد شرمسار بود و سپس بزهکاران از اینکه باید همبند دیوانگان باشند خشمگین! 🔍 آنچه تاریخ جنون را متفاوت میکند، ارتباط ژرف آن با مفهوم آزادیست. فوکو میپرسد: «آیا ما دیوانگان را درمان میکنیم یا مطیع میخواهیمشان؟» پاسخ او تلخ است: آزادی عقلانی مدرن، بر بنیاد حذف ناخردان بنا شده. و دیوانه، نخستین قربانی این حذف است.
(0/1000)
نوید نظری
7 ساعت پیش
0