یادداشت مجید اسطیری
1402/12/17
<img src="https://shahrestanadab.com/Portals/0/Images/Content-Images/%D8%B4%D8%B4%D9%85%DB%8C%D9%86%20%D9%84%D8%B0%D8%AA%20%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20(7).JPG" width="233" height="155" alt="description"/> رفقای نادیده گودریدزی، بر من ببخشایید که با اینجا مثل اینستاگرام برخورد میکنم. کلا چند تا عکس خاطرهانگیز این طوری دارم که اینجا می گذارم گم و گور نشوند نمیدانم کی برایم تعریف کرد که این کتاب در کتابخانه یک مدرسه دخترانه آن قدر امانت رفته بود که جلدش تکه تکه شده بود. واقعاً هم خواندنی است. فرهاد حسن زاده در روبرو کردن بچهها با تلخی ها و سختیهای زندگی تالی هوشنگ مرادی کرمانی است و این ویژگی در هر دو قابل ستایش است. در این رمان هم یک دختر نوجوان باید با سختیهای زندگی در خوزستان زیر آتش جنگ دست و پنجه نرم کند ولی همه این سختیها باعث نمیشود او در پیله خودش فروبرود. اتفاقا رفتارهایش از خیلی پسرها _و حتی از پدر خودش_ ماجراجویانه تر است. با پسرها فوتبال بازی میکند و حالشان را میگیرد، موتورسواری می کند و... من این رمان را دوست داشتم نامزد شدن او در جایزه هانس کریستین اندرسن را به فال نیک میگیرم و صمیمانه آرزو می کنم او امسال جایزه را بگیرد تا ادبیات ما با این خبر خوب یک نفس عمیق بکشد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.