یادداشت •fatemeh•
10 ساعت پیش
شاید عوارض بالا رفتن سن و در اومدن از نوجوانی یا روبه رو شدن با واقعیت های زندگی باشه که مغزم نمیتونه عاشقانه ها رو درست و قشنگ و مثل قبل درک کنه و لذت ببره ــــــ یه طرف مغزم راجب این کتاب میگه که : بازم این عاشقانه های الکی و صورتی!! یه طرف دیگه میگه نه ، انقدرم سفت و خشن رفتار نکن ، قشنگ بود دیگه ، ی جاهایی به خودت اومدی دیدی داری لبخند میزنی 🥀❤️🩹 ----- بد نبود ، شایدم واقعا بد بود ، نه قشنگ بود خیلی بلاتکلیف خالص و آشوب گونه نظر میدم... وسطاش میخندیدم و جالب بود برام با همون اوجی که شروع شد ، تموم شد ، آب وسط داستان راه نیوفتاده بود... و البته ، میونه ی داستان هزار بار دلم پر کشید به قبل سال ۹۸ و بودن حاج قاسم ، یا برگردم لبنان وقتی سید حسن هنوز اونجا بود ، درسته نمیدونیم کجا ولی بود انقد خالی نبود دور و برمون ، میدونی خالی نیست ولی دله دیگه ، تنگ میشه و شایدم بغض گلوم و میگرفت واسه سوریه ایی که بچه هامون هنوز ازش برنگشتن و نگه داشتن اونجا رو ولی الان خاکش رو هواست :)) نمیدونم... حکمت این اتفاقا و واقعیت ها و زندگیا رو نمیدونم البته اگه میدونستم دیگه بنده نبودم به هرحال تشویش ناک کپشن نوشتم 🧠🩸🌧️
(0/1000)
نارنج
5 ساعت پیش
1