یادداشت Tina
دیروز
اولش که شروع به خوندن کتاب کردم ،فکر نمیکردم زیاد به دلم بشینه.وقتی به صفحات ۲۰ به بعد رسیدم،دیدم که نه موضوع داره جالب میشه و این شد که تا آخرش رفتم. بیشترین کسی که تونستم باهاش ارتباط بگیرم آقای نامیا بود. حالا که خوب فکر میکنم میبینم که آقای نامیا یه معجزه بود.اون تو زندگی خیلیا مثل سنگ صبور عمل کرده بود،به حرفاشون گوش داده بود و بهشون کمک کرده بود از پس مشکلاتشون بربیان همه آدما به آقای نامیا و اون خواربارفروشی نیاز دارن. کتاب و شخصیت هاش طوری بودن که میشد حسشون کرد،باهاشون زندگی کرد.اصلا میشد خودت رو جای اونا قرار بدی. واقعا نویسنده دست مريزاد داره. من از خوندش لذت بردم و شک ندارم شماهم لذت میبرید.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.