یادداشت فصل کتاب
1403/4/2
کتاب روزهای بی آیینه، به روایت ناگفته هایی از جنگ تحمیلی می پردازد.. ناگفتههایی که به جرات میتوان گفت اگر مستند نبود با خود می گفتم داستان کتاب سرچشمه از تخیلات بالای نویسنده است. راوی کتاب منیژه لشگری همسر خلبان آزاده شهید حسین لشگری است. انتخاب جملات ساده و صمیمی، روان بودن کلمات و بی تکلف بیان شدن خاطرات باعث ارتباط خوب خواننده با کتاب و کمک به مطالعه راحت و بدون توقف کتاب می شود. ابتدای کتاب آشنایی و آغاز زندگی عاشقانه منیژه خانم با همسرش هست هر صفحه را که ورق میزنید پر از شور و اشتیاق عاشقانه می شوید.. اما تنها پس از دو سال همسر جوان شهید در آستانه هجده سالگی به همراه فرزند چهار ماههشان به فراقی هجده ساله مینشیند،فراقی که شروع جدایی، صبر، تنهایی، ایستادگی، استقامت و انتظار بی پایان منیژه قصه است.. پس از چهارده سال بی خبری و انتظار تازه خبر اسارت میآید و پس از سه سال دیدار دوباره حاصل می شود. و اما روایت دیدار دوباره 👇🏻 خبرنگارها با دوربینهایشان دویدند. روبروی هم قرار گرفتیم. دست مرا گرفت و گفت: «حالت چطوره؟» گفتم: «خوبم!» پیشانیام را بوسید و یک دفعه سیل جمعیت من و حسین را از هم جدا کرد. بخش پایانی کتاب روایت دو آدم خسته و رنج کشیده است با چالش های جدید و متفاوت از اختلاف فرهنگ و سلیقه تا جانبازی هفتادرصد شهید و کابوس اسارت اما قشنگی داستان به درک متقابل و عاشق شدن دوباره با تمام اتفاقات بود تا جایی که شهید می گند: «این زن همسر منه، رفیق منه، مامان منه. مامانا اسم قشنگیه که محمدرضا برای منیژه انتخاب کرده؛ من هم دوست دارم مامانا صداش کنم. اگه این بیفته، من هم مُردهم.» نکته ویژه کتاب به نظرم این بود که اگر جنگ برای ما جنگ هشت ساله بوده و هست.. برای خانواده لشگری این جنگ هجده سال طول کشید 🥺 سلام و درود خداوند بر روح شهید عزیز و همسرشون 🕊
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.