یادداشت نرگس خالقی

                خون خورده ماجرای زندگی و مرگ پنج برادر در دهه ی شصت رو  روایت می‌کنه . محسن مفتاح دانشجوی زبان عربی که هر شنبه سر مزار ۵ برادر می ره تا فاتحه و قرآن برای شادی روح شون بخونه و از این طریق رزق و روزی خودش هم تأمین بشه.

کتاب رو نپسندیدم.
اول . جای فعل و فاعل تو جمله های کتاب جابه جا بود که کتاب رو سخت خوان میکرد. استفاده از چنین جملاتی در صورت محدود قشنگه ولی اینکه تمام کتاب رو با این روش بنویسی خواننده رو عذاب میده.

دوم. توصیفات مرگ شخصیت ها حال بهم زن بود و تا آخر کتاب می گفتم این یکی رو چطوری میخوای نفله کنی و ... ( مدل توصیف نویسنده از مرگ ها مثل گانگستری بود که از خون و مرگ لذت میبره) 

سوم. تعداد شخصیت ها زیاد بود و پرداخت و تمایز دادن به شخصیت ها ضعیف. جوری که انگار همه ی شخصیت ها یک نفر بودند با اسم های مختلف. 

چهارم. داستان موازی روح خبیث خال دار قابل توجیه و ربط دار بود به ماجرای پنج برادر اما  روح شاعر آزادی خواه چیکاره بود تا آخر داستان؟!  

پنجم و آخر. صدای دندان قروچه های نویسنده در سراسر کتاب به گوش می‌رسید. نویسنده در نهادینه کردن پیامش در ناخودآگاه مخاطب اصلا موفق نبوده و کاملا شعاری و درهم و البته با خشم درونی خودش پیام رو آشکارا و به خودآگاه انتقال میده و این اثرپذیری و لذت بردن از داستان رو حیف و میل می‌کنه.

پ.ن: یه چیزی که تو کتاب خیلی رو مخ بود : «تاریخ پر است از...» هایی بود که هرچی به آخر کتاب نزدیک میشد بی محتوا تر و چرند تر میشدن
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.