یادداشت سید رمضان حسینی
1401/3/21
0.0
1
چند روز قبل از عید سال چهارم دبستان (که قرار بود سفر نریم) با خالهم رفته بودم مدرسهٔ راهنماییای که توش کار میکرد و صاف رفتم توی کتابخونهشون بست نشستم تا برای عیدم توشه بردارم. الان که فکر میکنم کارم رسما رانتخواری محسوب میشد چون قاعدتا من پسربچه دبستانی نباید بتونم از یه مدرسه راهنمایی دخترونه اونم تو یه منطقه دیگه کتاب قرض بگیرم. بگذریم. نمیدونم واقعا بزرگترین کتابخونه مدرسهای بود که تو عمرم دیده بودم یا چون بچه بودم و کوچیک بودم همچین حسی داشتم (چون همچین توهمی راجع به دبستانم هم داشتم ولی بعدا که برگشتم اونجا دیدم خیلی کوچیکه). خلاصه وحشیانه کتابخونه رو غارت کردم و چندین جلد کتاب رو به عنوان توشه عیدانه برداشتم. این چندین که میگم حدش این بود که بتونیم دو نفری همهشون رو ببریم خونه. خلاصه ویلسون ابله یکی از دستآوردای اون غارت عیدانه بود و واقعا خوش گذشت موقع خوندنش. بچه که بودم واقعا طرفدار مارک تواین بودم :-)
1
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.