بسم رب شهداء
انگار تمام مدت خانم بابایی جلویم نشسته بودن و من داشتم تکتک جملات کتاب رو از زبون خودشون میشنیدم؛ ایشون از فراز و نشیبهای زندگیشون تعریف میکردن و من اشک میریختم...
قلم کتاب به قدری برایم روون و خودمونی بود که مهر و محبت و آرامش خانم باباییرو احساس میکردم :)