یادداشت Soli
1404/4/16
خوشمان نیامد. دلیل اینهمه خشونت توی داستان، و در کل هدف نویسنده از نوشتنش رو درک نکردم. تموم که شد تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که "خب که چی؟". مدام انتظار داشتم یه اتفاق خاص و جالب و عجیب بیفته، اما خب به نظرم نیفتاد. فقط یه عالمه قطعشدن دست و پا و یه عالمه خون و ساطور و بوی گوشت کبابی ناشی از سوزوندن جای بریدگی. شخصیتها عجیب و غریب بودن. میتونستم اون افراط توی فرقهها رو درک کنم، اما شخصیت کلاین تا حدی برام دور بود و خوب نمیفهمیدمش. درکل ایده بدی نبود، نشون دادن این افراط توی بعضی فرقههای مذهبی. اینکه ممکنه بعضیا یه آیه از انجیل رو که میگه "اگر دستت تو رو به گناه کشوند، قطعش کن" تفسیر کنن به اینکه "هرچی بیشتر اعضای قطعشده داشته باشی، رستگارتری." اما من داستانی که ساخته شده بود رو خیلی نپسندیدم. *مقدمهای که برای داستان نوشته شده رو بعد از تموم شدن کتاب بخونید. تا حد خیلی خیلی زیادی داستان رو اسپویل کرده بود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.