یادداشت محمدامین اکبری
1401/4/1
به نام او اولین رمانی که از جمال میرصادقی خواندم، بادها خبر از تغییر فصل میدهند، است پیش از این چند داستان از او خوانده ام که داستانهای دلنشینی بود. این رمان نیز دوستداشتنی بود و دلنشین این چند اثرسبب شد که میرصادقی را با عنوان نویسنده تهران بشناسم، سوایِ فضاسازیهای دقیق و دلخواه از تهران قدیم زبانِ این چند اثر هم بهره های خیلی خوبی از لهجه تهران قدیم دارد که آن را از دیگر آثار نویسنده های شاخص متمایز میکند. از این رو میرصادقی را عزیز میدارم چرا که نویسنده شهرِ من است اما خود داستان از لحاظ ساختاری ایراداتی میتوان به این اثر گرفت (به مانند بیشتر رمانهای ایرانی) و این مورد زمانی باعث تعجب میشود که میرصادقی خود آثار متعددی در باب داستان نویسی و ساختار داستان تالیف کرده است. واقعا برای من آزاردهنده بود که میرصادقی چرا اینقدر شلخته داستان تعریف میکند چرا خطوط رواییش اینقدر از هم گسیخته و نامنظم است. باری بزرگترین ایرادی که میتوان به این اثر گرفت، همین است. البته در باب شخصیت پردازیها هم میتوان اشکالاتی را وارد دانست، برخی از شخصیتهای فرعی پرداخت درستی نداشتند ولی خب شخصیتهای اصلی چنان برجسته اند که واقعا حیف است که به این مورد اشاره نکنم. شخصیت رعنا چنان پرداخت درستی دارد که گمان نکنم هیچگاه فراموشش کنم. شخصیت اصلی -حمید- هم چنین است. باری این رمان را بخوانید تا با میرصادقی در کوچه پسکوچه تهران گشت و گذار کنید و زشت و زیبایش را به چشم خود ببینید هرچند که فعلا کتاب در بازار موجود نیست ولی پی دی افش در فضای کجازی بارگذاری شده است.
3
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.