یادداشت امیرعباس شاهسواری
1404/4/25
خیلی اوایل اش شبیه رزا پارکس بود و خیلی خیلی خیلی خیلی متن اش زیاد بود، بیشتر از تمام کتاب های مجموعه، واقعا باید برای این کتاب نوشت +۱۴ چون زیر چهارده سال حس و حال این همه متن را ندارد، جناب برد ملتزر که خود آدم یک کنشگر سیاسی است، گمان می کند که بچه هشت ساله هم مثل خودشه!!! و اما یک بحث محتوتیی، حقیقتا حین خواندن کتاب خندیدم و گریه کردم(البته در حد خیلی کم، خیلی خیلی کم) خندیدم از اینکه این آمریکایی ها در گیر چه بوده اند، آنقدر وحشی و بی اخلاق بوده اند که سیاه پوست ها رو از روی صندلی بلند می کردیم و نمی گذاشتند توی اتوبوس بشینند، مدرسه، زمین بازی و ....حتی آبخوری هاشون هم جدا بود...واقعا این خودخواه های مغرور تا همین دیروز سطح شعور اخلاقی شان در حد یک جلبک بوده، این وحشی ها تا همین چند دهه پیش با زدن یک دکمه در یک ساعت، دویست هزار آدم در هیروشیما و ناکازاکی کشتند.... خنده دار است به خدا...ما دوهزار پانصد سال است که به خوبی و خوشی با اقوام مختلف در ایران، با زبان ها و رنگ های پوست متفاوت، کنار یکدیگر بوده ایم و با خوبی و خوشی زندگی کرده آیم و بعد این..... بخش گریستن ماجرا، آنجا شروع می شود که گذاشته اند مارتین لوتر کینگ برای اینکه اثبات کند کاکا سیاه ها هم آدمند، مجال بزرگ شدن پیدا کند و بعد رئیس جمهور آمریکا به او جایزه بدهد، آن را از آن خود بکنننذ و بگویند تو هر کار هم بخواهی بکنی بکن ........یعنی یک ملت بی فرهنگ و بی تمدن، وقتی در ۱۹۶۰ نمی توانند مثل قبل همانقدر بی فرهنگ بمانند، آن هم بر اثر افکار عمومی...آن کسی را که کمی به آنها خودآگاهی داد را نیز مست و ملنگ می کنند با دادن جایزه صلح نوبل....نمی داند این مست تخدیر شده که همین جوایز این بلا را بر سر او درآورده است ...خیلی جالب است این جایزه بی خردی را طوری جلوه می دهند که ما نیز این ها برایمان نامسئله است، آب از لب و لوچه ما جاری شود و دوست داشته باشیم مثل آن ها شویم. و قدرت مدرنیته در این است، منجلاب خود را به مثابه اتوپیا به خورد تو می دهد...دقیقا مثل این است که بیمار سرطانی، شیمی درمانی شود و طوری جلوه می دهد که شما سالم با خود می گویید کاش من هم سرطان داشتم که این چنین شیمی درمانی شوم :-))
(0/1000)
النا:)
1404/4/26
0