یادداشت مهدی بنواری

                نسخه‌ی من ترجمه‌ی احمد شاملو بود با مقدمه‌ای شتابزده در سب میلیتاریزم و در باب این که فاتحان تاریخ را می‌نویسند و در جنگ دوم هر دو سو جنایت کردند و خلاصه همان قصه‌ی «سلاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج». مقدمه به اذعان نص نگارنده‌اش ناقص و شتابزده است، اما نقص دیگری هم دارد و آن «قضاوت» بستن به کتابی است که عمداً فاقد قضاوت نوشته شده است.
کتاب روایت زندگی «رودلف لنگ» نامی است از ۱۳ سالگی تا پایان در تعلیقی که خواننده و نویسنده هر دو می‌دانند. شاملو سخاوتمندانه شخصیت ملهم این اتوبیوگرافی خیالی را در مقدمه‌ای که ذکر ان رفت معرفی می‌کند. سال ۱۹۱۳ میلادی رودلف ۱۳ ساله به مدرسه‌ی کاتولیک می‌رود و اولین آشنایی خواننده با وی زمانی است که دارد محکوم‌وار اموری را به انجام می‌رساند که در خانه به وی واگذار شده و با پدری زانوی دعا بر زمین می‌زند که به سبک پیامبران عصر یحیی تعمیددهنده را برگزیده و به کفاره‌ی گناهی مبهم و موهوم (که وهمی بودنش عظمت فعل گناه در ذهن معصی را نشان می‌دهد) مسیح‌وار گناهان خانواده‌اش را برعهده گرفته است. 
زبان داستان که مترجم آن را به لحنی نزدیک به مبدا (مقایسه با ترجمه‌ی انگلیسی) برگردانده است، بازتابی است از شخصیت و شیوه‌ی تفکر راوی قهرمان داستان: شرافتمندانه. از دید مترجم نویسنده قهرمان داستان را شایسته‌ی ترحم و فریب‌خورده معرفی می‌کند. در حالی که راوی خود را تا اواخر داستان نه گمگشته بلکه بازیافته‌ی ایدئولوژی معرفی می‌کند که پایه‌هایش را ایمان چیده و جهتش را انتخاب‌های آگاهانه و خوب فکر شده‌ای مشخص کرده که حاصل اندیشه‌ی مستقل و آگاهی‌اش از پیرامون است.
نویسنده چنان خواننده را مرحله به مرحله رسیدن قهرمانش به لحظه‌ی فروپاشی تسلیم می‌برد که خواننده‌ی بی‌طرف می‌تواند با قهرمان درون‌گرای اثر همذات‌پنداری کند. اما برخلاف تصور اولیه نمی‌توان اثر را رمانی روانکاوانه شمرد، بلکه گویا تماماً مورخانه نگاشته شده است. جزییاتی که شاید خواننده را خسته کند، از سوی دیگر وی را با قهرمان هم‌پا می‌کند.
در نهایت باید گفت با اثری درخشان رو به رو نیستیم. اما ارزش خواندن و مزمزه کردن را دارد.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.