یادداشت سَمی
1404/4/8
. نمیتوانستم فکر او را از سر بیرون کنم.واقعا آن روز ها میفهمیدم که درد یعنی چه.درد واقعی آن نبود که پای انسان را یک تکه شیشه ببرد و مجبور شوند او را برای بخیه به کلینیک ببرند.درد واقعی وقتی است که فقط آرزوی مردن کند.درد واقعی وقتی خودنمایی می کند که بازوان از تکان فرو می مانندو تفکر، قدرت جولان خود را ازدست میدهد و اراده، امکان تأثیر پیدا نمی کند و سر، نمی تواند بر بالش بچرخد. #درخت_زیبای_من #خوزه_مارودو_واسکونسلوس #ترجمه #مهدی_شهشهانی #نشر_قو
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.