یادداشت
1402/3/18
4.2
74
من آنقدر از محمدباقر صدر دور بودم ک وقتی در کوچه پس کوچه های قم به حسب رشته ام عنوان کتاب فلسفتنا جذبم کرد و صاد صدرش را دیدم فکر میکردم نویسنده امام موسی صدر است که برایم نام آشناتر بود... قبل از شروع نا فکر میکردم با کتابی شبیه هفت روایت خصوصی حبیبه جعفریان طرف باشم.. اما این کتاب آخرین پنج شنبه دی ماه ۱۴۰۱ من را به شدت سیاسی کرد. اطلاعاتی به من داد که شاید برای فهمش باید چند کتاب تاریخی را مرور میکردم. برعکس هفت روایت خصوصی ابعاد پیچیده تری از شخصیت شهید صدر را برایم باز کرد. این بار که به عراق بروم همه چیز برایم رنگ و بوی دیگری دارد. امیدم به عراق بیشتر از قبل شده...اینکه روزهایی را دیده که کسی شبیه صدر در آن نفس میکشیده امیدم را بیشتر میکند...من قبل اربعین امسال درست وسط جریان مقتدی صدر در کاظمین بودم.... اتوبوس هایمان را نگه داشتند تا از خیابان های اصلی بغداد زوار ایرانی تردد نکنند که شاید داستان بشود...آن روزها اولین بار بود که درباره جریان صدر در عراق کنجکاو شدم . به سرچ متوصل شدم و چیزهایی دستگیرم شد....ان روزها خیلی جریان صدر هم ناامید شدم...و هنوز شهید صدر را نمیشناختم و آمنه را...گرچه از آمنه یک جمله طلایی خوانده بودم که او را از تمام زنان مسلمان ذهنم برجسته تر میکرد....اما امروز بعد از تمام کردن نا دلم میخواهد نجف باشم و به دنبال آمالی که او به دنبالش بود بگردم... دوست دارم به صورت مقتدی صدر نگاه کنم و بگویم مگر دلیل شهادت شهید صدر چیزی جز دفاع از انقلاب ایران بود... زیست سیاسی مردم عراق و آنچه بر آنها گذشته را بعد از این کتاب بهتر فهم و درک خواهم کرد. تمام ۲۹دی
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.