یادداشت سجاد مشهدی حسن
1403/11/4
بسم رب الشهدا و الصدیقین هر کسی که نسبت به زندگی یکی از شهدا اطلاعات پیدا میکند؛ مثلا کتابی درباره شهید میخواند یا مستندی و یا فیلمی میبیند، آن شهید برایش یک برچسب به خصوص دارد. . مثلا شهید حاج قاسم سلیمانی، برایم نماد شجاعت و تدبیر است یا مثلا شهید سید حسن نصرالله، نماد صبر و مقاومت است. از وقتی این کتاب را شروع به خواندن کردم و یا فیلم موقعیت مهدی را دیدم، یکی دو واژه از مهدی باکری، در ذهنم برجسته شد؛ تواضع و تلاش مخلصانه . جای جای زندگی شهید مهدی باکری، لبریز از این دو ویژگی است. چه در دوره دانشجویی و مبارزات قبل انقلاب، چه در دوره شهردار بودنش و چه در فرماندهی جنگ، این ویژگیها در مهدی وجود داشته و مرتب تکرار شده. . به نظرم مهدی از آن دسته از شهدایی هست که به این سادگیها نمیتوان به گرد پایش رسید. یک مبارز به تمام معنا و خستگی ناپذیر که برایش جایگاه و مقام ذرهای ارزش نداشته و هیچ جا، این مقامها را به رخ کسی نکشیده. این طرز شهادتش و پیدا نشدن پیکرش هم، یک پایان بندی مناسب، برای این زندگی مخلصانه و مجاهدانه بوده است. . کتاب «به مجنون گفتم زنده بمان» چندین روایت کوتاه و بلند، از زندگی مهدی باکری، به نقل از افراد مختلفی است که در هر برههای از زندگی پر برکتش، در کنار او بودهاند. نثر کتاب هم کاملا روان و ساده است و خواننده را خسته نمیکند. . البته اصلی ترین عنصر جذابیت و خواندنی بودن کتاب، رفتارها و ویژگیهای تکان دهندهی مهدی باکری است که انسان را تحت تاثیر قرار میدهد. کتاب را مطالعه کنید و کمی تکان بخورید... پ.ن: در بخش های مختلفی از کتاب، به صورت جدی، تحت تاثیر شخصیت شهید قرار گرفتم اما همین باعث شد، از خودم و زندگی خودم، حالم به هم بخورد! کاش بتوانیم ذرهای مثل مهدی باشیم. به دعایت نیازمندیم، دعایمان کن آقا مهدی...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.