یادداشت فصل کتاب

من میترا نیستم: روایت زندگی شهید زینب کمایی
        کتاب من میترا نیستم یک کتاب دخترونه ی شیرین و قشنگه اما یک قصه صورتی دخترونه نیست بعد از خوندن کتاب دیگه اون آدم سابق نمی شید.
شما دعوت هستید به شنیدن داستانی که از کربلا و امام حسین نشئت می گیرد.. داستانی که راوی اصلی آن مادر زینب هست، قصه قصه‌ی دختر چهارده ساله ای هست که قراره رفیقتون بشه، رفیقی که به دنبال عاقبت بخیر شدن شماست با نشان دادن راه به شما راه صبوری، راه از خودگذشتگی، راه تهذیب نفس و خودسازی..‌ دوست شما می خواد به شما بگه نیاز نیست حتما بزرگ باشی تا بهترین باشی می تونی کوچکترین باشی و بهترین باشی...می تونی ظرف وجودیت رو انقدر بزرگ کنی که حتی نامت رو هم از بزرگان وام بگیری و در زیر پرچم نامت بلند قدم برداری.
زینب به شما یاد می دهد که نیاز نیست در خط مقدم جنگ در مقابل گلوله و تانک بایستی تا شهید بشی می تونی در دل شهر خودت باشی و شهیده بشی..😭😭
فضای داستان بسیارعالی و نو بود تا الان فضای دوران دفاع مقدس رو به این صورت نخونده بودم.
درود خداوند بر روح پاک و بزرگ بانوی شهیده زینب کمایی🕊
زینب جان دست ما رو هم بگیر، ما رو به جایی برسون که اول تمامی کار هامون بر لوح دل بنویسیم او می بیند🥺 و در پایان بگیم: خانه‌ام را ساختم، باید بروم.😭
      
2

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.