یادداشت محمدجواد شاکر آرانی
14 ساعت پیش
«درک یک پایان» را احتمالا خیلیها برای فصل دومش میخواهند؛ آنجا که تونی وبستر که یکبار روایت ساده و نسبتا بیهیجانی از زندگیاش را در فصل اول ارائه کرده، مدارک و اسناد جدیدی به دستش میرسد و به کمک آنها، قصه زندگیاش را جور دیگر و واقعیتر و دقیقتر به خاطر میآورد و حالا زندگیاش رنگوبوی هیجان و تعلیق میگیرد. حافظهای که آن داستان ساده و بیهیجان را سرهم کرده بود، در مقابل اسناد و مدارک جدید تسلیم میشود و واقعیت سالهای رفته را جلوی چشم تونی به نمایش میگذارد تا دقیقتر یادش بیاید زندگیاش به چه گذشته. آخر فصل دوم هم که یک غافلگیری تمامعیار منتظر تونی و خواننده است تا این همه تعلیق فصل دوم ارزشش را داشته باشد. برای من اما، اگر «درک یک پایان» در همان فصل اول هم به پایان میرسید و تونی وبستر همان زندگی ساده و بیغلوغش و بیتعلیقاش را هم تعریف میکرد و وسطش درباره زندگی و جوانی و میانسالی و پیری کمی منبر هم میرفت، باز این کتاب خواندنی و حتی یک شاهکار به حساب میآمد. همه خواندنی و شاهکاریاش هم به راویاش برمیگردد؛ راویای که از پس سالها دارد به زندگیاش نگاه میکند و روایتش را ارائه میدهد و هیچ ادعایی هم در دقیق و مستند بودنش ندارد. خودش هم میداند حافظه کارش بیش از آن که ثبت و ضبط وقایع باشد، حفاظت کردن از آدم است. کارش ساخت و پرداخت داستانیست که آدم لازمش دارد تا از هم نپاشد و دوام بیاورد. کارش برای تونی وبستر طراحی تصویری بوده که در آن تونی زندگیاش همین بوده؛ مقداری کامیابی و مقداری سرخوردگی و عادی عادی، کار و بازنشستگی، ازدواج و طلاقی دوستانه و حالا گذران دوران سالمندی به اموری که معنایی بدهد به این همه سالخوردگیاش. آدم خودش، قصه زندگیاش را میسازد، نه براساس وقایعی که آن بیرون بر او رفته، که براساس آنچه احساس کرده نیازش دارد و قصهاش اینطوری و با این وقایع و جزئیات، به دردش میخورد. هرچه هم عمر بیشتر طول بکشد، از تعداد نزدیکانی که میتوانند روایت آدم را زیر سوال ببرند، کم میشود، از تعداد کسانی که میتوانند تذکر بدهند که این زندگی، زندگی آدم نیست و فقط و فقط قصهایست که آدم درباره زندگی خود سرهم کرده و به دیگران و بیش از همه به خود گفته است. تونی وبستر راوی «درک یک پایان» قصه زندگی خودش را که حافظهاش تا سالهای آخر عمرش نگه داشته، با صداقت تعریف میکند، خودش هم خوب میداند این نه همه واقعیت است و نه گاهی اصلا خود واقعیت. اقرار میکند که اینها را حافظهاش به عنوان تاریخ دارد تحویلش میدهد و تاریخ با هر تعریفی، با واقعیتی که رخ داده توفیر دارد. تاریخ چه دروغ فاتحان باشد، چه خودفریبی شکستخوردگان، چه خاطرههای بازماندگان که اغلبشان نه فاتح بودهاند و نه شکستخورده، روایتیست که آدمی برای بقا به آن نیاز داشته و سرهم کرده. و به قول ایدریئن روشنفکر و صریح، تاریخ یقینیست که در نقطه تلاقی نارسایی حافظه و نابسندگی مدارک حاصل میشود. و به همین خاطر تاریخی که جلوی چشم ما روی میدهد و انتظار داریم روشنترین باشد، خطاپذیرترین است، و به همین خاطر تاریخ زندگی گذشته خودمان، مشکوکترین و تحریفشدهترین.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.