یادداشت طهورا:)
6 روز پیش
من اخیرا راجع به صحت نظریه "عشق در یک نگاه" و یا اینکه این احساس عشق است یا هوسی گذرا، خیلی فکر و پرس وجو کردم. حال شاید این کتاب یکی از بهترین داستان هایی بود که توانست مرا در درک این موضوع یاری کند. اینکه ما می توانیم دیدگاه، نظر و قضاوت مان را نسبت به یک آدم تغییر دهیم و به اشتباه بودن تفکرمان در مورد شخصیت او اعتراف بکنیم سخت است. یعنی دقیقا غرور تعصبی که نسبت به دیدگاهی که در مواجهه های اولیه با یک آدم داشتیم را کنار بزنیم و دوباره تفکرمان را در مورد شخصیتش بازسازی کنیم. در داستان دقیقا همین اتفاق افتاد. قصه کتاب به قدری روان و دلپذیر بود که متوجه نمی شدی بیش از پانصد صفحه با آن همراه بودی. در مقایسه کتاب ِ پیشینی که از عاشقانه های کلاسیک خواندم متفاوت بود، خانواده ها اصلا مشابه نبودند.اما جین و الیزابت همچنان مرا یاد مگی و جو در زنانِ کوچک می اندازد. داستان پایان بندی خوبی داشت و نویسنده روابط بین انسان ها را ماهرانه و حرفه ای قلم زده بود. رابطه دارسی و بینگلی بیشتر از همه نظرم را جلب کرد و رابطه دوستی تازه و زیرکانه ای بود... به دلیل خانواده متوسطی که داشته اند چه از لحاظ فرهنگی و اقتصادی، چالش ارتباط دخترها با خانوادهشان مورد توجه بود. اینکه دارسی و الیزابت توانستند با کمک یکدیگر صفات درونی خود غرور و تعصب شان را بشناسند و کمی آن را در رفتار با یکدیگر و دیگران تغییر دهند جالب بود. شخصیت ها به گونه ای طراحی شده بودند که میتوانستی با اکثر آن ها همذات پنداری کنی ... در نهایت لحظات خوبی را برایم رقم زد و برای من ،به عنوان یک دختر در جامعه فعلی و آدمی در قرن ۲۱ دیدن زندگی -هرچند کوتاه و گذرا- از این پنجره هیجان انگیز و دلنشین بود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.