یادداشت محمدامین اکبری
1402/9/14

به نام او یکبار دیگر بهسراغ مجموعه داستانِ "کشتیشکستهها" به ترجمه ابراهیم گلستان رفتم. کتابی که دربردارنده پنج داستان کوتاه از پنج نویسنده است. چهار امریکایی و یک روسی. گلستان در این کتاب از چخوف، فاکنر، همینگوی استفن کرین و استفن وینست بنه داستان ترجمه کرده، هم انتخابهایش خوب است و هم ترجمهاش. برای مثال به نظر بنده بهترین ترجمه از "برفهای کلیمانجارو"ی همینگوی که خیلیها آن را ترجمه کردهاند، در این کتاب است. گلستان اولبار این کتاب را در سال سی و چهار منتشر کرد و بعدها چاپهای متعددی از آن شد در سالهای اخیر نشر کلاغ آن را منتشر میکرد که متاسفانه مدتی است تجدیدچاپ نکرده. یکی از بهترین داستانهای این مجموعه داستان "شیطان و دانیل وبستر" از استفن وینسنت بنه* است. چنین مضمونی، یعنی تجسم شیطان و دیدارش با انسانها در ادبیات غرب پرسابقه است، مهمترینش "فاوست" گوته و "مرشد و مارگریتا"ی بولگاکاف. این داستان کوتاه هم چنین مضمونی دارد. کلا از این نویسنده قرن بیستم امریکایی سه چهار داستان به فارسی ترجمه شده ولی همین یک اثر نشان میدهد با چه نویسنده قدری روبرو هستیم. در ادامه بخشی از داستان را که مکالمه شیطان (غریبه) با شخصیت اصلی است، میآورم. «غریبه گفت: "بیگانه؟ کی به شما گفته من بیگانه هستم؟" "به! دیگر نشنیده بودم که شیط... . که شما ادعای تابعیت امریکا را هم داشته باشید" و غریبه با یکی از لبخندهای وحشتناک خود گفت: "چهکسی بیش از من حق چنین افتخاری را دارد؟ وقتی اولین اذیتها به سرخپوستان بومی شد، من حاضر بودم. وقتی اولین بردهفروش به کنگو رفت تا غلام شکار کند، من حاضر بودم. آیا من از اولین روزهای تاریخ شما، در قصههای شما، در معتقدات شما دیده نمیشوم؟ آیا هنوز در کلیساهای شما از من یاد نمیشود؟ درست است که شمالیها مرا جنوبی میدانند و جنوبیها مرا شمالی میشمارند اما من نه شمالیم و نه جنوبی. من صاف و پوستکنده بگویم یک امریکایی درستوحسابی مثل خود شما هستم و حتی اصلونسب من هم والاتر است. هرچند که نمیخواهم بزرگی فروخته باشم، اما آقای وبستر ملتفت باشید که اسم من در این سرزمین از شما قدیمیتر است."» *Stephen Vincent Benét
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.