یادداشت سید امیرحسین هاشمی
1402/3/12
4.0
2
بهتآور این کتاب را دوست داشتم. یعنی اینکه نویسنده توانست بعد از دیوار گذر باری دیگر مرا مجذوبِ رقت قلم، طنز درگیرکننده و مضامین اخلاقی والای اثر خود بکند نشان میدهد امه نویسنده کار بلدی است. کلا نحوهٔ رئالیسم جادويی مارسل امه برایم باورپذیر است و همراه میشوم با اثر. مثلا با پدرو پارامو با اینکه اثر مهمی است نتوانستم ارتباط برقرار کنم، ولی جهان امه را درک میکنم. طنز این داستان کوتاه و مختصر کمی پختهتر و رندانهتر بود نسبت به طنز «دیوار گذر». یک خاصیت طنز این اثر، این بود که هرچی به پایان داستان نزدیکتر میشدی غلظت و چگالی طنز بیشتر میشد و زمانی که بحث از «ملیسازی لافلور» به میان آمد و خرابکاری دخالت دولت در اقتصاد! و «ملیزادیی از لافلور» به وجود آمد، چند صفحه ممتد داشتم میخندیدم. در جایی، یکی از کاربران در نقد این اثر نوشتهبود که شخصیتپردازی قوی ندارد، اما به نظرم با نگاه به حجم کم اثر، شخصیتسازیهای خوبی انجام دادهبود. یعنی کاراکتر پیرزن بازنشسته که بسیار فرعی بود و نهایتا 3یا4 صفحه حیات داشت تا حد خوبی پرداخت شدهبود و میتوانست حسِ انزجاری را که باید منتقل کند. البته شاید یک علت آن تیپیک بودن آن شخصیت باشد، اما به هر طریق نویسنده توانستهبود گلیم خود را از آب بیرون بکشد. مضمون اخلاقی و کنایههای امه به ثروتمندان و «دلالان» واقعا بجا و درست بود. با اینکه اگر به خودم باشد شاید با برخی کنایههای مارسل امه زاویه داشتهباشم، اما چه کنم که خوب پرداخت شدهبودند و نمیتوان در مذمتشان چیزی گفت. کنایهها و تمسخرِ روشنفکران و نویسندگان توسط امه بینظیر بود، مخصوصا وقتی داشت نقد روزنامهنگاران و منتقدان را به آثار لافلور ردیف میکرد. نقدش هم که به فضای بروکراتیک دولتی و یقه سفیدها بسیار جذاب بود. اصلا فرض کن، یهو یه عده در مجلس کشور تصمیم میگیرند یک فرد، بخوان آثارش، را ملی اعلام کنند و رهسپار خانهی وی شوند و او را ملی کنند. جالبه واقعا! البته الان در حین نگارش این مرور این ایده به ذهنم آمد که یک ایرادی که شاید برای برخی داستان را از تبوتاب و هیجان بندازد این باشد که پیرنگِ داستان پرخروش نیست و اتفاق شگفتی در سیر داستان رخ نمیدهد؛ اما به نظر من تا مادامی که نویسنده بتواند با هنر داستانسرایی خود میزانسنها و موقعیتهای جذاب و درگیر کننده ایجاد کند، نبود پیرنگ خیلی آسیبزا نیست. مارسل امه خوب مینویسد و بلد است کاری کند که از مسیر لذت ببری! خلاصه داستان گرههای داستانی عجیب یا پایان غیرمنتظرهای ندارند، اما همین مختصر عالی تراشکاری شدهاست. در پایان دو تا نوشته مختصری که در حین مطالعهی کتاب نوشتم را میآورم(این بار خیلی مختصر است چون خیلی وقت نداشتم میانمطالعه یادداشتی داشتهباشم) : {پس از مطالعه 16 صفحهی نخست} واقعا این مارسل امه نویسندهی در حدی است. یعنی در همین مختصر صفحهای که خوندم یک موقعیت طنز بینظیر خلق کرد، شخصیتسازی مناسبی را سامان داد و دارد تکههای نانِ راهنما را روبروی خواننده میگذارد تا به اصل داستان برسد. خلاصه نمیخواستم فعلا این کتاب رو بخونم،ولی باز کردمش و شروع کردم به خوندن و شوربختانه الان درحال مطالعهاش هستم :) ترجمه هم واقعا روان است. ویراستاری کتاب هم عالی است، به همراه طرح جلدی زیبا. جالبه نشر پرکاری نیست، و به نظرم بهش میخوره نشر جوانی باشه این انتشارات مد، ولی واقعا تمیز کار کرده. {پس از مطالعه تا صفحه70} وای که چقدر این پیرزن بازنشسته کاراکتر رو مخی است. چقدر خوب شخصیتپردازی شده. درجه یک. یعنی تو 3 صفحه خلق همچین جرثومهی تنفری، هنر میخواد که مارسل امه در اعلی درجهی این توانایی در خلق شخصیت است. ولی مودرو کجا رفت؟ (در ادامهی داستان برگشت این کاراکتر) اگر از منطق عقلایی و اقتصادی به داستان نگاه کنیم، لافلور نباید اینجوری بذل و بخشش کنه تابلوهایش را. بالاخره هنوز کمبود منابع موضوع مهمی است. بینهایت نقاشی که نداره با این ویژگی زندگیبخش! :) اینم باید بالاخره یه روز مدل کنیم یا براش مکانيسم دیزاینی انجام بدیم. بازم میگم،مطایبهها و طنز اِمه مثالزدنی است. الان همین کتاب یک ترجمهی دیگر بنام رستوران نقاشی دارد که نشر ققنوس منتشر کردهاست، اما این دو ترجمه در کنار هم قرار نگرفتهاند. یه ذره باید سامان بگیرد مخزن کتابهای بهخوان. عکس ضمیمه شده به متن هم خود نگاره (Self-portrait یا auto-portrait)دیگری از نقاش طرح جلد کتاب است. اثری از فرانسوا بارو (François Barraud) که به تاریخ 1930 کشیده شدهاست.
(0/1000)
1402/3/12
0