یادداشت fatemeh

fatemeh

fatemeh

4 روز پیش

        .
کتابی که با جنگ شروع شد و با جنگ تموم شد...
روزی که فهمیدم جنگ شده انقدر حالم بد شد که به سختی می‌تونستم خودمو تو‌خونه نگه دارم و همش توی تقلا بودم که به هر بهانه‌ای که شده از خونه بزنم بیرون تا با دیدن رفت و‌آمد و زندگی کردن مردم، حال و هوام عوض شه. آخرشم تا ۹ شب بیشتر نتونستم جلوی خودمو بگیرم و بالاخره زدم بیرون. مقصد معلوم بود. کتابفروشی. تنهاجایی توی ساعت ۹ شب جمعه ، که در دسترسم  بود برای رفتن  و میدونستم میتونه حتی شده کمی، ذهنمو از اتفاقات پرت، و آرومم کنه. 
اما این بار برخلاف همیشه که توی کتابفروشی دنبال کتابای تاریخی و سیاسی و فلسفی و رمانای دیستوپیایی و... بودم، دنبال یه کتاب مهربون می‌گشتم. کتابی که موقع خوندنش از هرچی مسائل اینطوریه دورم کنه و غرقم کنه توی جزئیات ساده و مهربون و بی‌تکلف زندگی. 
روی میز وسط کتابفروشی نگاهمو‌ به خودش جلب کرد، اخیرا اسمشو زیاد از اینور اونور شنیده بودم؛ یه صفحه از وسطاشو باز کردم، و خودش بود، توصیفات دلنشین از یه خونه‌ی قدیمی اگه اشتباه نکنم توی اصفهان و... بله دیگه برش داشتم.
برای شرح موضوع کتاب به نظرم سه قسمت از خود کتاب کفایت می‌کنه:
۱.رسوخ به جهانی دیگر از طریق شریک زندگی خود براندازی وسوسه‌ی طرد یا تحقیر است. دیگر صحبت از شیئی خارجی نیست کتاب یا اثری کهن، مقتدر و غیرقابل ترجمه که بشود در برابر آن شانه بالا انداخت و گفت بدون این هم می توانم زندگی کنم. نه، سخن از ماده‌ی زنده است: تاریخی که در زنی حلول کرده (یا برعکس)، و در خانواده‌ی این زن، در مکانهای مأنوسش در اشخاص دوروبرش، در اشیای آشنایش، در راه پیچاپیچ خاطراتش، در هیجان‌هایش. او خود آن سرزمین می‌شود. (۱۲ـ۱۳)

۲.ژان کلود فرنگی باعث ایران شناسی من شد. البته اینجا هم همین است: وقتی مسافری می‌آید پاریس، تازه یاد موزه و نمایشگاه و پارک و کنسرت میافتیم.(۳۰)

۳. درواقع من با ژان‌کلود ایرانی تر شدم.(۱۵۱)
      
3

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.