یادداشت عطیه عیاردولابی

از صادق کر
        از صادق کرمیار که اسم و رسمی داره تو ادبیات فارسی، این کتاب بعید بود.

داستان از نظر زمانی پر ایراد بود. مینا که زمان جنگ پرستار (یا پزشک؟) بوده و سال ۶۴ هم شیمیایی شده الان (تو زمان حال داستان) دکتره و هنوز بچه نداره چون می‌ترسه عارضه شیمیایی برای بچه ضرر داشته باشه. حالا این مینا تو دوره ایه که پژو تازه اومده تو بازار ایران و گوشی موبایل هم کمابیش در دست خیلیها هست و راحت می‌تونن موبایل‌دار بشن.  سوالی که تقریبا برام حل نشد اینه که داستان دقیقا چه سالیه؟ مینا چند سالشه؟ باید حداقل اواخر دهه سی باشه و برای بچه‌دار شدن هم دیر شده باشه حسابی. اونم تو دهه هفتاد و هشتاد که هنوز دیر بچه آوردن رایج نبود.

قدیری شانزده سالگی اوایل جنگ اسیر شده و عین هشت سال اسیر بوده. بعد یه جا زنش تو دعوا میگه من ده سال به پات نشستم که برگردی. یعنی چندسالگی عقد کرده بودن؟
 یه جا میگه پرستاری که تو جبهه قدیری رو درمان کرده اسمش الهه بوده. یه جا دیگه میگه چند روز بیشتر تو جبهه نبوده و زود اسیر شده.

از این تناقض ها خیلی زیاده.

داستان خواسته به تقابل آرمان‌های رزمنده ها تو دوران جنگ و حتی بعدش با زندگی مرفه بعد جنگ و افرادی که از جنگ و جبهه سوءاستفاده کردن اشاره کنه، ولی بیشتر شعار داده. خیلی جاها حرفها شبیه بیانیه بود. دلایلی که از قول شخصیت‌ها می‌تراشید هم ضعیف و بیشتر توجیه‌هایی آبکی برای بست دادن قطعه‌های داستانش بود.

ایراد دیگه طرح روی جلد نسخه‌ای بود که من خوندم؛ هیچ قرابتی با داستان نداشت.

تنها نکته جالب داستان ایده پرونده شیرخشک‌های آلوده بود که تو واقعیت معلوم نشد چی شد. اینجا هم البته عاقبت آقازاده مذکور رو نمیگه فقط سعید که با پاپوش شده بود متهم اصلی به خیر و خوشی تبرئه میشه.

کلا داستان ضعیفی بود و توصیه نمی‌کنم.
      
8

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.