یادداشت hasan

hasan

hasan

1403/9/23

        یه بار توی یه کافه ای نشسته بودم میز روبه روم چندتا دختر پسر جوان داشتن راجب این صحبت میکردم که کم مونده بیوفتن زندانی سیاسی بشن تو اوین نمی‌خوام قضاوتی بکنم 
بحث ام سر احساس خاص بودن و متفاوت بودنه 
قهرمان داستان سین سیناتوس سبک و سیاق این طوری از همون لحظه اول سعی میکنم اینطور نشون بده که تفاوت من در بهتر بودنه من بوده در حالی که هیچ وقت 
علت محکومیتش معلوم نمیشه 
این به بازی گرفتن شخصیت اصلی داستان رو میشه توی بوف کور و مسخ هم دید 
راوی بوف کور هم احساس برگزیده بودن و شایسته بودن برای هم آغوشی با زن اسیری  رو داره اما ناخالصی و عادی بودنش باعث مرگ زن میشه 
در اینجا هم سین سیناتوس در چند مرحله بازی میخوره و به چیز هایی و کسانی امید می‌بنده 
1 امی دختر مدیر زندان 
2صدای حفاری و تیشه از دیوار سلول 
3 امید به جعلی بودن جهان 
این  مورد رو شک دارم البته 
4میل به باقی گذاشتن چیزی برای آیندگان و ادامه زندگی در اندیشه نسل های آینده 
سین سیناتوس با این افکار سعی داره خودش رو آروم کنه 
و از پوچی و بی معنایی سر باز بزنه 
اما مسئله دیگه دوپارگی‌ شخصیت هم هست در متن داستان ص37 ص50 و...
برای سیناتوس سایه و همزادی ترسیم میشه که همراه و کنار اون به زندگی ادامه میده 
که من رو یاد چنین گفت زرتشت انداخت 
از این جهت که این دوپارگی‌ سین سیناتوس که در صفحات پایانی هم بهش اشاره میشه آخرص(207/همون دوپارگی‌ معروف جسم و‌ روحه 
سین سیناتوس خودش رو قرق کرده در چیز هایی که به زندگی ربطی ندارن و اهمیت حال و زندگی رو ازبین برده چه در سلولش چه در زندگی شخصیش وقتی
به خیانت های متعدد همسرش به عنوان یک مسئله بی اهمیت نگاه میکنه و واکنشی نشون نمی ده 
و از جهتی هم این دوپارگی‌ نشون میده بخشی 
از اون دنبال اینکه این خیالات رو بشوره سیفون رو بکشه لایه لایه ترس ها روبشکافه تا برسه به آخرین ترس 
ترس واقعی انسان ها مرگ
که تقریبا موفق هم میشه بسته به تفسیر پایان داستان داره البته که اون رو هم خیالی برای فرار بدونیم یا پوشالی در اومدن قوانین جامعه توتالیتر
      
18

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.