یادداشت سارا عرفانی
1400/6/25
من این کتاب را به چند دلیل دوست نداشتم. اول اینکه ماجرای مولانا و شمس را خیلی عامه پسندانه روایت کرده بود. پیش از این کتابهایی درباره ی رابطه ی شمس و مولانا خوانده بودم که خیلی عمیق تر و دقیق تر این ماجرا را پرداخت کرده بودند. دوم اینکه الیف شافاک خیلی نرم و زیرپوستی ماجرای خیانت زن و شوهر خود را عادی جلوه داده بود. زنی که همسر و فرزندان خود را به خاطر عشقش رها کند و بدون هیچ گونه احساس مسئولیتی از خانه برود، حتی با فرهنگ آمریکایی هم اتفاق خوشایندی نیست. در حالیکه ما وقتی ملت عشق را می خوانیم با زن داستان همراه می شویم و به او حق می دهیم و این، خیلی خطرناک است. یک حرف هم با خودم و سایر نویسنده ها دارم و با کسانی که می خواهند نویسنده شوند. اگر چه خیلی کوچکم و کلیشهایاش میشود اینکه کوچکتر از آنم که پیامی برای نویسندگان داشته باشم اما این جسارت را میکنم و یک نکته میگویم و از منبر پایین میآیم. میشود حرف های مهم را در یک داستان تکنیکیِ جذابِ مخاطب پسند گفت، که لااقل از یک ناشر پنجاه بار چاپ شود. بدون خریدهای ارگانی و نهادی و بدون اینکه توی هر کتابخانه ای چند تا ازش پیدا شود که همهاش هدیهی فلان برنامه و بهمان نهاد باشد، یا چاپخانه رقم تیراژ را به دروغ بالا برده باشد. اینکه مخاطب کم کتاب میخواند و سخت کتاب میخواند و جذب نمیشود و حوصلهاش سرمیرود شاید برای این است که ما بلد نیستیم جذاب داستان بگوییم و داستان جذاب بگوییم. من حتی در گیمنت دیدم پسر جوانی مشغول خواندن این کتاب بود، با آن همه جذابیت دیگری که میتوانست مشغولش کند. . «به نظرم هنر ما بعد از اینکه تمام تکنیک های نویسندگی را بلد شدیم باید این باشد که بتوانیم از طیفهای مختلف، مخاطب داشته باشیم، حتی از سراسر جهان» . حیف نیست کتابهای خیلی خوب ما، با مفاهیم عمیق و پیامهای ارزشمند، آنقدر سختخوان یا غیرجذاب باشند که حتی در کلاسهای نویسندگی هم وقتی اسم میبریم، بچهها فراری هستند از خواندنشان؟
(0/1000)
نظرات
1401/7/26
چه نکتهی درستی گفتید. ما فقط تکنیکهای خوب رو یاد میگیریم و فراموش میکنیم که باید جهانی بنویسم، برای همه.
0
1401/6/6
0