یادداشت محدثه حسنی

        سلام و نور
در واقع داستان رو حین انجام کارهای روزمرم گوش دادم و نمیدونم تو کلماتش چه جادوئی نهفته بود که قلب و روحم  رو تحت تاثیر قرار میداد.
داستان در هیچ ربطی به هیچ دری نداره . در واقع داستان در مورد روابط و روزمرگیهای  یک خانم نویسنده با خدمتکار مرموز و عجیبشه  وویولای عجیبتر از خدمتکار که در واقع یک سگ ولگرده و از اواسط داستان همراه این دو زن میشه و توسط امرنس خدمتکار تربیت و اهلی میشه .
  بیشتر داستان شرح تحلیلها و قضاوتهای  خانم نویسنده در مورد جزء به جزء رفتارها ی خدمتکاره و شرح  احساسات و برخوردهاش در برابر این رفتارها که البته خیلی وقتها هم دچار اشتباه میشه.
قصه روح و احساس آدم رو درگیر خودش میکنه، درگیر امرنس و مرموزیت و کارهاش  و غرورش، غرور خیلی زیادش غروری که سالها اونو عقب نگه داشت از هر نوع پیشرفتی که میتونست بهرمند بشه، از محبتی که میتونست از آدمها دریافت کنه و در نهایت همین غرورش و ترسش از قضاوت آدمها  موجب مرگش شد.
شاید باورکردنی نباشه اگر بگم بعد از پایان داستان هنوز دلم ناراحت مرگ امرنسه 🥲💔

      
137

17

(0/1000)

نظرات

میزارم وقتی خوندم تموم شد یادداشتتو بخونم🫶
3

2

من منتظر بودم اول یادداشت شما رو ببینم بعد یادداشت بنویسم دیدم نه بابا هنوز مونده تا تمومش کنی.
برا تیبو یادداشت ننوشتی؟ 

0

نه امرنس دقم داد نمی‌دونم‌کی وقت‌می‌کنم تمومش‌کنم
خانواده تیبو رو‌ هم الان نوشتم اپلود کردم
@m.h8489 

0

هی که جلوتر بری داستانش بهتر میشه به نظرم
نمیدونم چرا ولی هربار که راجع به امرنس میگفت هنوزم که بهش فکر میکنم قلبم و روحم دردشون میاد

اینکه همه چیو همه کسو تربیت میکرد و بقیه هم بهش تن میدادن خیلی خیلی حرصمو درمیاورد ولی در عین حال ناراحتش میشدم 
 
ندیدم برم ببینم چی نوشتی
@FereshtehSAJJADIFAR 

1