یادداشت سعید بیگی
1403/5/25
در این نمایشنامه شاهدیم که تمام اعضای خانواده از پیرمردان، پیرزنان و حتی دختران جوان را در بر میگیرد؛ به آن زندگی سنتی با فرهنگ، باورها، سنتها و آداب و رسوم معمولی که بدانها خو گرفتهاند؛ مأنوسند و به سادگی نمیخواهند و نمیتوانند دست از آنها بردارند. از طرفی جوان فرنگی مآبِ تازه از سفر برگشته؛ یکسره به تمام سنتها و باورهای گذشتهاش پشت پا زده و کاملا چون یک فرنگی (فرانسوی) رفتار میکند. جوان با این که میداند بعضی رفتارهای او در اینجا درست نیست؛ اما نمیخواهد عقب نشینی کند و سعی میکند دیگران را وادارد تا با این رفتارهای خارج از عرف آن روزگارش کنار بیایند. از طرف دیگر دایی و مادر و خدمتکار و دخترعمو هم میکوشند؛ از آنچه دارند و بدانها خو گرفتهاند، دفاع کنند و جوان تازه وارد را وادار کنند تا به سبک زندگی گذشتۀ خویش بازگردد. این داستان میتواند نمایشی کوتاه از تقابل سنت و مدرنیته در آن روزگار باشد. آنچه گفتنی است این که؛ نگاه صفر و صدی به این مطالب و موضوعات کاملا اشتباه است و باید از یکسونگری پرهیز کنیم و بپذیریم که هم در سنت و زندگی سنتی و باورهای ما ایراد و اشکال و خرافات هست و باید سره از ناسره و درست از نادرست تفکیک و جداسازی شود و به آگاهی همگان برسد. و هم در تجدد و نوخواهی نباید چشم و گوش بسته تمام مظاهر تجدد و نوخواهی را پذیرفت و پشت پا به گذشتهها زد. به قول معروف: «رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.