یادداشت سید حسن عمادی
3 روز پیش
داستانهای ۲۵ کلمهای تفنّن جالبی بود. ترجمه قوی نبود. به نظر رابرت سووارت وود، گردآورندهی کتاب، بهترین نوع داستاننویسی اینه که نویسنده ۵۰ درصد داستان رو بگه و باقی رو به مخاطب واگذار کنه. حتی نویسنده میتونه بدون ذکر آغاز و اوج و پایان، و فقط با اشاره به ۱۰ درصد ماجرا یک رمان بنویسه. رمانی که خوندنش ده ثانیه طول میکشه. ادوارد مورگان فورستر در کتاب «جنبههای رمان» این سبک رو اینطور توضیح میده: «پادشاه مرد و سپس ملکه مرد» یک داستان است. «پادشاه مرد و سپس ملکه از غصه دق کرد» یک پیرنگ است. (هر دو نقل قول از پیشگفتار کتاب) اگه ملاک ارزیابی رو همین بذاریم، باز هم بسیاری از داستانها ناموفقه؛ یعنی اشارهها نارسا است، لااقل برای من. (البته تفاوت زمینهی فرهنگی و ضعف ترجمه رو هم نباید نادیده گرفت) چند نمونه از داستانهای کتاب: برای فروش: کفشهای نوزاد، استفاده نشده «راپونزل» پسرها زیر برج مسکونی منتظر هواپیماهای کاغذی ماندند. بعد بر سر اینکه کدامشان باید آن را پیش دخترک برگرداند دعوایشان شد. متأسفم، اما اینجا برای همه به قدر کافی هوا نیست. به آنها میگویم که تو یک قهرمان بودی پس از هفده روز، دختر کنترل احساساتش را از دست میدهد و مرد را «پدر» صدا میکند. (الآن دیدم ترجمهی دیگهای هم از این کتاب منتشر شده: «داستاننما»، ترجمهی اسدالله امرایی، نشر قطره)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.