یادداشت Danesh
1402/7/9
4.4
3
...سال ها بعد از دست پدرم و آن کشور خشن فرار کردم اما از خیلی جهات زندگی در غرب خشن تر بود. سیلیِ پدرم بهتر از تنهایی در دنیای مدرن بود. وقتی در آمریکا یا بریتانیا در هتل تنها میماندم، تنها چیزی که میخواستم تماس دستانِ یک انسان بود حتی به شکل سیلی از کسی که مرا دوست داشت. چشمانم از شدت گریه ورم میکردند و میسوختند. احساس میکردم گم شده ام و زندگی ام جهت ندارد. صفحه ۲۳
(0/1000)
1402/7/22
1