یادداشت زینب بهرامی
1403/12/17
به نام او... عربیکا را کش دادم، آنقدر کش دادم که طعمش رسوخ کند وسط قلب و روحم. هی بغض کردم. هی بغضهایم ترکید. هی اشکم درآمد. هی غصه خوردم. اصلاً بعضی جاها عاشق شدم. مثل اینکه یک وقتهایی بروی وسط یک کتاب، چادر بزنی. آوارهاش بشوی. دم و دستگاهت را کوچ بدهی وسط کتاب و نخواهی به کتاب دیگری کوچ کنی. کتاب را به شدت شخصی سازی کردم. زیر کلماتش را خط کشیدم. بعضی جاها با یک خط قانع نمیشدم و هایلایتر را برمیداشتم و همینطور سبز و آبی و رنگ و وارنگ. فصل شهادت یحیی را کلاً قرمز کردم چند بار خواندم و هی فکر میکردم جا دارد بیشتر رنگ قرمز بزنم به کلماتش. اصلاً یحیی مرا دیوانه کرد. اصلاً عربیکا مرا دیوانه کرد. قلبم را شکست و خدا در قلبهای شکسته است.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.