یادداشت سامان
1403/9/30
خود کامو میگه : کالیگولا یک تئاتر فلسفوی نیست بلکه یک تئاتر ایده است چون بر مبنای یک ایده نوشته شده است. ایده ای که تو نمایشنامه بود پوچی و نحوه مواجهه کالیگولا با پوچی بود. کالیگولا در مواجهه با پوچی دچار تسلیم نشد، منفعل نشد و راه عصیان و طغیان رو برگزید و مهم اینجاست که به سعادت و خوشبختی در پی این شیوه مواجهه نرسید. شاید چون اشتباهش اینجا بود که کالیگولا نه دنیا و جهان که به نفی انسانهای دیگر پرداخت. چرا میگم به خوشبختی نرسید؟ چون به هیچکدوم از خواسته هاش نرسید.او قصد تغییر داشت و میخواست به انسانها بفهمونه که دنیا پوچه. اما شیوهای که انتخاب کرد خونریزی بی حد و حصر بود. فکر میکنم کامو میخواست بگه اینکه کالیگولا به علت مرگ خواهرش به پوچی رسید کاملا درسته ولی نسخه تجویزی که برای بقیه اعمال کرد و در سایهی آزادی بی حدی که داشت اجرا کرد اشتباه بود و در نهایت هم در همین اشتباه خودش غرق شد. به نظر من اینکه این نمایشنامه بر مبنای واقعیت بوده یا اینکه چقدر واقعی بوده و چقدر حاصل ذهن نویسنده مهم نیست و اساسا نباید درگیر این مساله شد.. کتابهایی که وقتی خوندنشون تموم میشه، تازه برام شروع میشند بسیار ارزشمند هستند. از دیشب خیلی دارم بهش فکر میکنم، فعلا به اینا رسیدم، شاید همه برداشتهام اشتباه باشه،نمیدونم.ولی همین معلق بودن و ندونستن و به فکر فرو رفتن رو خیلی دوست دارم. کامو خوانی رو خیلی خوب شروع کردم و فکر کنم یک مسیر پر پیچ و خم جذاب رو باید طی کنم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.