یادداشت آناهیتا

آناهیتا

آناهیتا

6 روز پیش

        کتاب پر بود از جملات زیبایی که در حین خواندن بارها بر میگشتم و دوباره آنها را مرور میکردم.
 مُردم، دو روز مُردم.
زود بلند شده بودم، دوش گرفته، عطر زده و لباس تابستانی را -اگرچه فصل زمستان بود- انتخاب کرده بودم. هوا خیلی سرد نبود. به علاوه، هوس کرده بودم، دلم پارچه ای سبک و رنگارنگ می خواست. هیچ چیز غم انگیزتر از این نیست که همیشه "آن طور که باید" لباس بپوشیم. هیچ چیز رقت بارتر از آدم هایی نیست که هرگز، هیچ کار "نابجایی" نمی کنند و هیچ حرف نابجایی نمی زنند. پدر و مادر رومان اینطور بودند، شاگردان خوبی که زندگیشان را مانند درسی که از حفظ کرده اند، بدون کوچکترین اشتباه، از بر می خوانند.
نمی دانم کدام بدتر است؛ این که در هیچ چیز با دنیا در تطابق نباشی یا اینکه در همه چیز با آن منطبق باشی، دیوانه ها بدترند یا آدمهایی که مناسب و معقول می نامیم؟ می دانم که از دیوانه ها کمتر می ترسم، گمان میکنم که آنها کمتر خطرناک اند.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.