یادداشت فاطمه رجائی

فاطمه رجائی

فاطمه رجائی

1404/5/2 - 10:46

انگار روی
        انگار روی شن های نرم و داغ منتظر نشسته‌ام. هُرم گرما دارد خفه‌ام می‌کند ...
محیطی که نویسنده سعی داشته ترسیم کند، خیلی برایم قابل لمس است؛ که البته قطعی برق، گرمای خانه و لیوان خالی چایی کنارم در آن بی‌تاثیر نیست ...🌝☕

رسول، جوانی شیعه است که به دختری سنی دل سپرده است و سعی در متقاعد کردن خانواده و اطرافیان او دارد ...〰️✨

کتاب بیشتر به شکل مباحثه‌ای بین شیعه و اهل سنت است. هدف نویسنده روایت داستان نبوده است و داستان را در حاشیه گفت‌و‌گوها قرار داده است؛ ولی در همان حدی که پرداخته شده، قشنگ است.🌥️
حدود ۷۰ صفحه است. روان و خوشخوان است و در یک نشست تمام می‌شود.

📖بخش‌هایی از کتاب: 
«برای حضرت فاطمه هم خیلی‌ها رفتند خواستگاری. شما که تاریخ خوانده‌اید باید بدانید که جناب خلیفه اول و خلیفه دوم هم جزو آن خواستگار‌ها بودند.
عبدالحمید سری تکان داد و گفت: 
بله خوانده‌ام.
رسول گفت: 
اما رسول خدا دخترش فاطمه را به آن دونفر نداد. سرانجام حضرت فاطمه نصیب امام علی علیه السلام شد. شاید چون رسول خدا هم دخترش را داده به کسی که با خودش هم عقیده و هم کیش باشد! و نخواسته آدمی که از عقیده و کیش او نیست را به دامادی بگیرد.» 

«در قرآن آمده است که به حبل الله چنگ بزنید و متفرق نشوید. حبل الله یعنی ریسمان الهی. حالا این ریسمان الهی چیست که خدا از ما خواسته به آن چنگ بزنیم و متفرق نشویم. در تفاسیر شیعه و تفاسیر اهل سنت آمده است که منظور از حبل الله امام علی علیه السلام است.»
آل عمران، ۱۰۳🌱 
 
«رسول به شیخ مالک نگاه کرد و گفت: 
آقا قرآن برای هدایت مردمان کافی نیست.
شیخ مالک گفت: 
چگونه کافی نیست؟! قرآن کامل‌ترین کتاب مقدس تمام عالم است. 
رسول گفت: 
اگر قرآن کامل‌ترین کتابِ تمامِ عالم است به من بگویید کجای قرآن نوشته است که نماز صبح دو رکعت است؟
شیخ مالک حرفی برای گفتن نداشت. می‌دانست که درباره دو رکعت خواندن نماز صبح آیه‌ای در قرآن نیامده است.»
 
«رسول گفت:
چون به عقل ابوبکر و معاویه رسید که بعد از خودشان جانشین انتخاب کنند و امت اسلامی را در حیرانی رها نکنند، اما این موضوع به عقل رسول خدا نرسید و طبق گفته شما بعد از خودش جانشینی انتخاب نکرد!»
 
«در کتاب‌های خودتان از قول عایشه آمده که رسولِ‌خدا فرمود: علی مع الحق و الحق مع علی!
پس بگویید چه شد که این علی که حق با اوست، توی خانه‌اش نشست و به مسجد نرفت تا با ابابکر بیعت کند؟!»

دو مرداد ۱۴۰۴/ چهاردهمین یادداشت تابستان
      
193

20

(0/1000)

نظرات

سیده حُسنا

سیده حُسنا

1404/5/2 - 16:32

چقدر یادداشت هاتون دلچسبه :)))
تصویرهایی که برای هر یادداشت انتخاب می‌کنید واقعا جذاب و متناسب هستن 🥹🩷
1

1

فاطمه رجائی

فاطمه رجائی

1404/5/2 - 22:58

مرسی عزیزم❤️
خوشحال شدم نظرت رو خوندم⁦^⁠_⁠^⁩💕 

1