یادداشت محدثه زنگانه
1404/4/11
۰"تهرانی که زمانی پانزدهمیلیون جمعیت داشت و به گواهِ تصویر فیلمهای قهوهخانهی دربند، از این زاویه تودهای یکدست شلوغ و خاکستری بود، حالا با کمتر از پنجمیلیون جمعیت، به ترکیب منظمی از شهرکها و بلوکهای منظم تغییر شکل داده بود که بین مزارع و گلخانهها سر برافراشته بودند. مگر آرزوی شهروندان چندصدسال پیش رسیدن به چنین روزی نبود؟" سندروم ژولیت، هشتمین اثر ضحی کاظمی، یه فضای پساآخرالزمانیِ علمیتخیلی داره. نظر من رو بخواهید، این کتاب تقریبا جناییه با پسزمینه علم! این کتاب پر از پارادوکس و بهنظرم تا حد خوبی ضد کلیشهس. تو اغلب کتابای پسا آخرالزمانی یا فانتزی، همیشه دخترانی رو داریم که علیه یک نظام مردسالار بهپا میخیزند، و در سندروم ژولیت پسری رو داریم که از خانواده مرفهش فاصله گرفته و تفکراتی علیه نظام سرمایهداری و زن سالارِ حاکم بر جامعه داره و روی پرونده خودکشی مشکوکی کار میکنه که شکها و بدگمانیهاش نسبت به جامعه و ساختارش رو تقویت میکنه. سندروم ژولیت از تهران آینده میگه، تهرانی پیشرفته! جایی که کنترل جامعه و جمعیت با خریدوفروش عشقه. شهری با ساختاری منحصر بهفرد که توسط خانم کاظمی خلق شده و این ایرانی بودن کتاب رو قابل درکتر و جذابتر میکرد. بهعنوان یک دانشجوی بیوتکنولوژی علاقهمند بهحوزه ناباروری و درمانش باید بگم وجهه علمی کتاب برام منطقی و قابل درک و ساده بود، منظورم از ساده اینکه شما با هر مدرک تحصیلیای میتونید کتاب رو مطالعه کنید و متوجه بخش علمی و توضیحات داستان بشید. و منظورم از منطقی هم اینکه از چیز عجیب و غریبی صحبت نشده،روش کنترل جمعیتی که توی کتاب توضیح داده شده همین الان برای حیوانات و نباتات استفاده میشه. کاملا مشخص بود نویسنده مطالعه داشته و وقت گذاشته در این زمینه و همین باعث میشد کتاب برام ارزشمندتر باشه. این کتاب عاشقانه نیست، حتی تو ساب ژانرش هم عاشقانه بودن نمیگنجه به نظرمن اما عشق رو نقد میکنه اما اواخر کتاب یک عشق ریز و فریکی طوری توشه. ×در مقایسه با بارانزاد واقعا سندروم رو بیشتر دوست داشتم. اون هم علمیتخیلی و پساآخرالزمانی بود اما من با سندروم ژولیت بیشتر و بهتر ارتباط برقرار کردم. ×امیدوارم این کتاب خوانده و استقبال بشه، چون معتقدم باید از آثار تالیفی حمایت شه تا بتونن پیشرفت کنند و راه درستشون رو پیدا کنند. بعدا نوشت: به نظرم سندروم بیشتر از داستان شخصیتها، داستان یک ایده و آرمان (بعضا پادآرمان) هست. و واقعا اون فضای شهر و داستان و تکنولوژی و ساختارش برای من خیلی مهمتر از شخصیتها بود. در واقع کارکترها رو دستمایهای برای شناخت شهر و سیستم میدونستم. لطفا این کتاب رو به دید یک تریلر بخونید و دنبال قصه شهر و نظام باشید نه شخصیتها.
(0/1000)
نشر باژ
4 روز پیش
1