یادداشت مجید اسطیری

                موسیقی بی نظیر ونجلیس که از بیست سال پیش مدام گوش میکردم بهانه من بود برای دیدن فیلم بلید رانر و بعد خواندن رمان.
رمانی علمی-تخیلی و آخرالزمانی که مسئله اش چگونگی برخورد ما با ربات ها است. اینجا البته ربات ها "اندروئید" نامیده میشوند (و در فیلم رپلیکانت). نگاه نویسنده مثل اسپیلبرگ در هوش مصنوعی متوجه جنبه اخلاقی مواجهه با موجودات ساخته بشر نیست، بلکه بیشتر میخواهد با قرینه سازی وضعیت انسان و ربات تاملات فلسفی در باب حقیقت حیات داشته باشد. اوج داستان هم آنجاست که قهرمان پلیس داستان توسط اندروئیدها گیر می افتد و به اداره پلیس اندروئیدها میرود. هر دو طرف خودشان را انسان میدانند و دیگری را ماشین! حیف که نویسنده خیلی زود سر و ته این بازی را هم می آورد و توی فیلم هم اصلا این بخش نیست.
یک محور مهم رمان "حیوانات" هستند. چون غبار رادیواکتیو همه جا پخش است و حیات در آستانه نابودی است، مهم ترین تجمل زندگی مردم داشتن حیوانات واقعی به جای حیوانات الکترونیکی است. اسم کتاب هم اهمیت حیات حیوانات را نشان میدهد و از طرف دیگر وقتی قهرمان داستان با گرفتن تست میخواهد اندروئیدها را از انسانها تمیز بدهد "همدلی" آنها با حیوانات را میسنجد. 
هم استبداد مبتنی بر هوش روی کره زمین حاکم است هم حاکمیت رسانه ها و حتی سلبریتی ها و رسانه ها با در دست گرفتن سر نخ همدلی مردم جهان هم "عقاید" آنها را شکل میدهند هم "عواطف"شان را.
در مجموع داستان خیلی پر تعلیق نیست و ریک دیکارد خیلی راحت اندروئیدهای فراری را یکی یکی خلاص میکند اما در فیلم کار هریسون فورد خیلی سخت تر است. به نظرم اقتباس ریدلی اسکات اصلا وفادارانه نیست اگرچه واقعا اثر درخشانی خلق شده. فضای رمان و فیلم و موسیقی همه تاریک است. من هم شبها کتاب را با موسیقی بی نظیر ونجلیس میخواندم.
        

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.