یادداشت محمدعلی حامدی
11 ساعت پیش
مقایسه بین دو دیدگاه!!! کامو و کافکا این باره میهمان این جستار هستن👋 شاید شده وسط یک کار تکراری و روتین تون یکهو از خودتون بپرسید یه دیقه وایسا... چرا دارم اینکار رو میکنم؟... اینجاست که تمامی شکست ها و بیهودگی های عالم روی سر شما خراب نه فرود می آیند!!! کامو هم مثل خود ما این احساس رو تجربه کرده بود و برخلاف همه ما که سعی میکنیم بعدش دست به کاری برای فراموشی این حس بکنیم میزنیم... کامو گفت بزار باهاش رودرو بشم (داخل پرانتز هروقت احساس کردید از چیزی میترسید از انجامش واهمه دارید برید وسطش میبینید لذت بخش ترین کار بوده نقطه سر خط بریم بیرون پرانتز) و بعد از رودرو شدنش کامو گفت بزار این نسخه شفا بخش رو مکتوب کنم اینجوری شد که اسطوره سیزیف متولد شد گفت زندگی ما همش پوچه تلاش هامون هم پوچه ولی باید ادامه بدیم حالا که این دوتا فکت رو فهمیدیم اینجا باید ادامه بدیم که زندگی در پس این ادامه دادن ها به اوج خودش میرسه!! کافکا هم قبل از کامو به این نتیجه رسیده بود منتها از یک مدل دیگه مدلی شاداب تر و سرزنده تر کافکا این نظر کامو رو سم میبینه میگه اون عمق زندگی و لذت عمیق رو از بینمیبره بخاطر همین شخصیت های کافکا تا آخرین لحظه مبارزه میکنه با این ناامیدی و حس پوچی مبارزه میکنه تو مسخ میبینیم تا آخرین لحظه گرگور از نگاه کردن در آینه تفره میره چون هنوز باور داره و دست از این باورش برنمیداره اما اگر مورسو اینجا بود همون لحظه در آینه خودش رو میدید و میگفت کاریش نمیشه کرد حالا در دنیای دیگری قرار دارم خواهر وسائلم رو زودتر خارج کن نمیخواهم اثری از انسان بودنم رو ببینم یا ولش کن اهمیتینداره کاری که شده نمیتوان برایش حرص خورد و به حرکت های مدوام دور و بر اتاق میپرداخت .... * دوستان متاسفانه با پایان یافتن داستان مسخ اشکی بر چشمانم جاری نشد و این رو تقصیر کامو بدانید او و مورسو و دکتر ریو اشکانم را خشکاندن🫠 نظرم در مورد دیگر داستان های کوتاه کافکا که در این کتاب بودند؛ ۱) در سرزمین محکومان شاید نزدیک ترین داستان به مسخ رو این قصه ارائه کرده سعی کرده کمی کوتاه عقیده خودش رو برای اون دسته که حوصله خوندن داستان ۷۰ صفحه ندارند در ۲۰ صفحه خلاصه کنه👍 ۲) گزارشی به فرهنگستان خدای من عجب داستانی بنظرم یکی از بهترین داستان هایی ست که بدست فراموشی سپرده شده گزارش یک میمون از انسان شدن خودش از این فرایند خوی انسانی گرفتن به فرهنگستان برای تلاش زندگی در جامعه حیوانی انسان ها کافکا با این گزارش یک روایت غم انگیز از زندگی خودش ارائه کرده... ۳) هنرمند گرسنگی غم انگیز بسیار غم انگیز تر از مسخ و هر داستان دیگری ... همین کلمات و این تک جمله کافی ست بر آنچه گذشت در هنرمند گرسنگی ۴) لانه کافکا با لانه می خواهند به آن دسته از دوستان به اصطلاح منتقد بفهماند در به توصیف کشیدن و نویسنده بودن او شکی وجود ندارد بلکه سبک او ست که نا تمام بگذارد همه داستان ها رو چون داستان هایش از فرایند هایی ست که ماها طی کردیم تا به نقطه ای رسیدم که کتاب های کافکا را خریده ایم و حالا بعد از خواندن داستان خودمان ادامه اش را خودمون بنویسیم.... مسخ و دیگر هیچ محمدعلی حامدی
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.