یادداشت شیدونگ

شیدونگ

1403/1/27

صبح یکشنبه
        ستاره بهش نمی دم چون به جز یه داستانِ شاهکار بقیه داستان ها واقعا بَد بودن، حتی روز و شب برژیت ژیرو که یکی دو سال پیش خونده بودم و خوشم اومده بود این دفعه زد تو ذوقم... به نظرم به جز یه شاهکار همگی یه ویژگی مشترک داشتن اونم این که یه جا رها می شدن، انگار نویسنده یهو حوصله ش سر می ره و دیگه دلش نمی خواد داستان رو به سر و سامون برسونه، منظورم از سر و سامون نداشتنِ پایان باز نیست، ولی یه جورِ سکته دارِ بی معنیِ فرانسوی طور همه چیز تموم می شه که به نظر من اصلن لذت بخش نیست... ویراستاری ش هم خوب نیست،یه جا یه دونه «را» اضافه داره، یه جا هم «مادرم»، «ماردم»‏ چاپ شده،این شتاب زدگی بدجوری توی ذوق می زنه.... حالا انقدر بدوبیراه گفتم ولی داستان آخر(صبح یکشنبه از پاتریس ژویف) واقعا دُر و گوهره! یه داستانِ درجه یک! شروع طوفانی! فضاسازی و شخصیت پردازیِ بی عیب و نقص! انقدر خوب که با این که استخون درد داشتم بلعیدمش و نصفه شبی دادمش دستِ آقاهه که معمولا توی مودِ داستان خوندن نیست و دیدم گرفت دستش و ده دقیقه یه ربعی صدا ازش درنیومد.‏
از اون داستاناس که بعدش دلت می خواد یه مدت چیزی نخونی تا درست و حسابی ته نشین شه تو وجودت. ‏
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.