یادداشت مریم محسنی‌زاده

        در این کتاب جلال به دنبال پاسخ برای سوالات "روشنفکر کیست؟ و به چه کسی اطلاق می‌شود؟ چه ویژگی‌هایی دارد؟ آیندهٔ روشنفکر به کجا می‌رسد؟ آیا روشنفکر کسی است که درس خوانده یا غرب‌زده است؟ روشنفکران چقدر در آیندهٔ یک کشور تأثیر دارند و ..." است. گاهی هم تنها طرح‌کنندهٔ سوال‌هاست و پاسخی قطعی نمی‌دهد.
جلال نظریات و فرضیاتش را پیرامون روشنفکری، در قالب مقاله و با ارجاع به سخنرانی‌ها و مقالات پی می‌گیرد و طرح اصلی این موضوع را در سال ۱۳۴۲ می‌ریزد.
در سال ۱۳۴۵ دو فصل از کتاب، در مجلهٔ "جهان نو" که رضا براهنی آن را می‌گرداند، چاپ می‌شود.
برخی از نظریات مطرح شده در کتاب، همچنان قابل‌تأمل و استفاده در پژوهش‌ها می‌باشد.
در کتاب "غروب جلال"، سیمین می‌گوید:
" برای او آزادی، رهایی از شر مارکسیسم استالینیِ روس و امپریالیسمِ انگلیس و آمریکا بود و به همین علت کوشش داشت در آثارش بندهایی مرئی و نامرئی را بگسلد و شاید همین موجب مرگش شد یا دست‌کم موجب دق‌کُش‌شدنش. جلال این جرأت را داشت که تف به روی استثمارکنندگان و استعمارگران بیندازد و به روشنفکران به نفع مردم و به نفع خودشان بتازد. اما جلال هرگز قدرت نمی‌خواست. نفوذ می‌خواست که به حد کافی بر معاصرانش داشت، و پیش بینی می‌شد که بر نسل‌های بعدی هم داشته باشد. خیلی‌ها را می‌شد با پول یا جاه و مقام و یا زن و یا مواد مخدر خرید و آدم‌های فروشی در زمان ما کم نبودند. اما جلال، این آخوندزادهٔ پر غرور، مراحل روشنفکری را قدم به قدم پیموده بود و لمس کرده بود و بر شخصیت شجاع و محکم خود تکیه داشت و گول نمی‌خورد."
      
20

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.