یادداشت دخترخوندهیکالینهوور:)
7 روز پیش
با خوندن کتابی که مفهوم عشق واقعی رو به این زیبایی به تصویر بکشه، معنا و وجود بیانتهای عشق، بخشش و امید رو، درحین اینکه داری از داستان لذت میبری، با جسم و روحت درک میکنی. زندگی بدون عشق سرده، و این عشق صرفا بین عاشق و معشوق نیست؛ عشق بین دوتا خواهر، عشق بین پدر و فرزند، عشق به زندگی، عاشق بودن و عشق ورزیدن به هیچچیزی محدود نیست. "عشق. احساسی که انسان را به اوج میرساند و به زمین میکوبد. حسی که انسان را به شوق میآورد و قلبش را میسوزاند. آغاز و پایان هر ماجراجویی." لابهلای تمام کلمات این کتاب یه درس از زندگی پنهان شده که اگه بخوام راجب همشون بنویسم، بنظرم پایانی براش وجود نداره. پدر بودن، مادر بودن، عشق و مهر والدین فقط به داشتن رابطهی خونی نیست. "هرکس میتوانست پدر باشد، اما یک مرد واقعی لازم بود تا بتواند پا پیش بگذارد و بابا باشد" پذیرش تقدیر، سرنوشت و نتیجهی تصمیماتی که تو هر مرحله از زندگی گرفتیم، میگیریم و خواهیم گرفت. "مکتوب. یعنی در این زندگی هر اتفاقی دلیلی داشت و جداً از اینکه چهقدر دردناک بهنظر میرسید، دقیقاً همانطور رخ میداد که مقدر شده بود. تقدیر بعضی از داستانهای عاشقانه این بود که ابدی باشند و بقیه فقط برای فصلی از کتاب." جملات این کتاب بشدت زیبا و پر معنیان. از اون دسته کتابهایی که میدونم اگه نسخه چاپیش رو نزدیک خودم داشتم پر از علامتگذاری و یادداشت بود. من این کتاب رو بارها و بارها خواهم خوند و مثل اینکه دوباره تو دام نشر آموت عزیز:) افتادم و با سانسورها و حذفیات و ویرایشهای بیرحمانهش، قراره در آینده کلی شگفت زده بشم، با این حال خیلی خیلی لذت بردم. پایانش خیلی خیلی شیرین و دوستداشتنی بود و من بازم، دلم خیلی برای خانوادهی راسل و لحظههای هرچند کوتاه، اما پر از عشق و لبخند و معنا، حسابی تنگ میشه. و در آخر "هوا بالای سرم، زمین زیر پایم، آتش درونم، آب اطرافم، لاهوت ذات من میشوند.."
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.