یادداشت کوثر فیروزآبادی

سرگذشت آب و آتش: مهرگان
        ابتدای کار،تکلیفمان را با کتاب روشن کنیم.این یک رمان تاریخی‌ست؟از آنجا که تاریخ،جز وسیله ای برای فضا سازی و توصیفات احساسی در این کتاب نبوده،من که شخصا چنین فکر نمی کنم.با این حال اگر تاریخی هم هست،من فعلا قصد پرداختن به آن را ندارم.
هرگز،هرگز فکر نمی کردم روزی حاضر به خوندن کتابی بشم که عشق و احساس مبنای اولیه‌اش باشد.
ابتدای کتاب که حس:«این چه مسخره بازی ایه»دست از سرم بر نمی داشت.میانه کتاب،داستان به پیچیدگی خاصی رسید و من از خواندنش لذت بردم،اما آخر کار....وضعیت طوری بود که هر صفحه که میخوندم شرایط موجود در داستان ۱۸۰ درجه دچار تغییر می شد.و این به حدی اعصاب خرد کن بود که فقط می خواندم تا بفهمم پایان کار به کجا می رسد،و لذت خود داستان پودر شد کاملا،و در یک نیمه شب تابستانی به سر انجام رسید.
با همه اینها!هیچ قسمت کتاب برای من درک شدنی نبود.ابدا نمی توانم درک کنم که چطور انسانی می تواند به اندازه دایانا غیر منطقی باشد؟!آنقدر احساساتی و بی اراده که راه درست و غلط را تشخیص بدهد اما برای خودش توجیه الکی کند و همان راه غلط را پیش بگیرد.اگر دایانا با تفاوت هایش با بقیه دختر ها قرار بوده نماد یک دختر جوان متمدن باشد پس...وای به حال تمدن!و پوریا نیز از آن غیر قابل باور تر.اگر این رمان واقعا رمان تاریخی باشد،پس نقش پوریا ننگی‌ست برای پادشاهان ساسانی.
و در آخر...این کتاب را به دسته انسان های عاطفی تر و احساسی تر توصیه می کنم،از خواندنش لذت فراوانی خواهند برد.اما اگر کسی هست که بار منطقی ذهنش بیشتر است،بهتر است سراغ آن نیاید.
      
5

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.