یادداشت ملیکا خوشنژاد
1402/4/5
گیلبرت آن را به خود نزدیک کرد و بوسیدش. سپس زیر نور غروب خورشید، همچون ملکه و پادشاه قلمروی عشق، در امتداد مسیر پرپیچوخمی پوشیده از دلنشینترین گلها و از میان مرغزارهای خالی از سکنهای که باد امید و خاطره در آنها میوزید، قدمزنان به خانه برگشتند. آه عزیزان زیبایم، چقدر دوستتان دارم و چقدر دلم براتون تنگ میشه و چقدر مشتاقم که باقی داستان جادوییتان را زندگی و ترجمه کنم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.