یادداشت ملیکا خوش‌نژاد

        گیلبرت آن را به خود نزدیک کرد و بوسیدش. سپس زیر نور غروب خورشید، هم‌چون ملکه و پادشاه قلمروی عشق، در امتداد مسیر پرپیچ‌و‌خمی پوشیده از دل‌نشین‌ترین گل‌ها و از میان مرغزارهای خالی از سکنه‌ای که باد امید و خاطره در آن‌ها می‌وزید، قدم‌زنان به خانه برگشتند. 

آه عزیزان زیبایم، چقدر دوستتان دارم و چقدر دلم براتون تنگ می‌شه و چقدر مشتاقم که باقی داستان جادوییتان را زندگی و ترجمه کنم.
      
1

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.