یادداشت مهیار امیرمیاندرق
21 ساعت پیش
روستای استپانچیکوا و ساکنانش یک کتاب متفاوت با باقی آثار داستایوفسکی، اگه کتابهایی مثل جنایت و مکافات و ابله و برادران کارامازوف رو خونده باشید؛ این کتاب قطعا یه تجربه جدیده که اصلا قابل پیشبینی نیست. اعتراض به زاهدنما ها چیز ریشه داریه تو ادبیات فارسی و مثال های فراوانی در شعر حافظ داره، برای مثال: زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد... اما این دفعه قراره این اعتراض رو در قالب ادبیات روسیه و به قلم پیر جادوگر، فیودور داستایوفسکی ببینید... فوما فومیچ، دلقکی در خدمت یک ژنرال و بسیار مورد توجه همسر ژنرال که بعد از مرگ ژنرال به خونه برادرزاده اون میره و اونجا ساکن میشه. اما حمایت های همسر ژنرال و زاهدنماییها و ادعای دانشمندی توسط فوما شرایط رو تغییر میده در خونه برادرزاده( یا سرهنگ)! فوما در مدت کمی کنترل خونه رو بدست میگیره و هر توهینی که به ذهن میرسه رو نسبت به سرهنگ و نوکر های اون انجام میده! از انجام کارهای مسخرهای مثل آموزش اجباری فرانسه به کسانی که حتی روسی سرشون نمیشه و وادار کردن سرهنگ به ازدواج با کسی که دوست نداره!!! مسئله دیگری که هست نظرات افراد درباره فوما هست... تا میانه داستان شخصیت فوما وارد داستان نمیشه و اطلاعاتی که از فوما دارید محدود به نظرات دیگران درباره اونه! برخی معتقدن اون یک دانشمند و زاهد عالیه و برخی معتقدن اون یک ریاکار دروغگو هست... به شمو قول میدم در حین خوندن این کتاب جو ی مسحور میشید که بعضی وقتا دلتون میخواد برید تو داستان و بعضی شخصیت ها رو تا حد مرگ کتک بزنید و اینه قدرت داستایوفسکی... از ترجمه و نشر هم بخوام بگم هم ترجمه، ترجمه خوبی بود و هم ناشر کتاب رو خوب و زیبا چاپ کرده بود
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.