یادداشت مصطفا جواهری
1401/1/25
«فِرانک ادامه داد: دیگر نمیتوانیم چیزی را خوب بشناسیم. آدمها نادانتر از هر زمانی شدهاند. پدرم بیسواد بود اما اسامی همهٔ گیاهان را میدانست...» شبیه یک خوابِ دلچسب بود! این کتاب احتمالا بین سه کتاب برتری خواهد بود که امسال میخوانم. بس که لطیف بود و حقیقی و عمیق. از آن عمیقها که انقدر کف دریا سیاه میشود که خودتی و خودت. ابتدای کتاب نوشتم که باید جایی در حوالی شصتسالگی دوباره بخوانمش (اگر هم که عمرم نکشید که هیچ!) یک زوج مسن که دچار افسردگی شدهاند و در نهایت، ولگردی به داد پیرمرد میرسد. و یادآوری اینکه عشق، تعهد و ایمان است که نجاتدهنده است. به انسان، طبیعت و خدا. به قیمت ۹هزارتومن هم یافت میشود :)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.